2021-04-23 18:57:41
معمول این است که اگر به میزی مثلا، یا یخچالی یا هر شی و گیاه و آدم دیگری مدتی خیره بشوید، پس از آن که چشمتان را میبندید، برای مدتی بسیار کوتاه طرحوارهای از آن شی یا گیاه و منظره را در پشت پلکهایتان میبینید.
احمدآقا، بقال سالخورده کوچه ما، اگر به گونی لوبیا چیتی که پیش در مغازه نهاده بود هم نگاه میکرد و چشم میبست، باز تصویر قدیمها را میدید. زمانی را میدید که مادر و پدرش زنده بودند و خودش کودکی خردسال بود که تازه میخواست به مدرسه برود.
کوچکترین فرزند احمدآقا دختری ۵۰ ساله بود و پسر بزرگش ۷۰ سال سن داشت. احمدآقا ۹۰ ساله بود و چشم که میبست تصویر ۸۲ سال قبل را میدید. میدید مادرش از سماور چای میریزد. میدید در حیاط، باران در کفش لاستیکیاش میبارد. یا طیارههای متفقین را در آسمان شهر میدید که اعلامیه پخش میکنند.
احمدآقا دو زندگی داشت. وقتی چشمانش باز بود، پدربزرگی سالخورده بود با هشت نوه، و مادامی که پلک میبست، کودکی بود که مادر بدن لاغرش را در حیاط با آب باران که در تشت جمع کرده بود میشست.
#علیرضا_روشن
77 viewsdopaamiin, 15:57