چو سال كهنه رفت و نو برآيد، به سال نو، نوين انديشه بايد خلايق! عمر خورشيد پسين است پس از امروز، پيري در كمين است @dozabaneh دمي كودك، سپس بُرنايي و پير بميري و نبيني اين جهان سير! دم رفتن كه با پاهاي خود رفت؟ تو گويي عمر آتش بودي و نفت! خوري افسوس از تاراج عمرت، دگر رفت آن توانايي و قدرت! گرانمايه ترين گنجت زمان است زمانه چون سگ تازي دوان است ندانم از چه باشد زر گرامي وليكن عمر، مفتِ دَمّ آبي! @dozabaneh اگر ما عمر خود بر باد داديم، چرا اين را به بچه ياد داديم؟ چرا بايد كه عمر نازنينش، تبه گردد؛ چو بَد شد هم نشينش؟ من و تو هم نشين اين گلانيم هم الگو، هم وليِّ كودكانيم نديدي كودكان پر جنب و جوشند؟ به هر دم در تكاپوي و خروشند؟ بطالت را "بزرگتر" ياد دادي! كه كودك كاهل از مادر نزادي! ز عهد كودكيّت ياد داري؟ كه هر لحظه بُدي مشغول كاري؟ به بوييدن، چشيدن، لمس و ديدن شنيدن، روي بالشها پريدن @dozabaneh چو دانشمند علم تجربيات بُدي مشعول دركِ ماديّات پدر، مادر، عمو، دايي و عمه ت نشسته دور هم دائم به غيبت بدين افسون به افسارت كشاندند تو را آرام پيش خود نشاندند نشستي پيش ايشان پاي غيبت، شدي همچون بزرگان بي مروّت! به جاي جنب و جوش و كشف آفاق، شدي آدم بزرگِ رند و قالتاق! @dozabaneh بُدي غوره بدان ترشي و تيزي كه شيرين ناشده، گشتي مويزي! برفت آن كودكي و حس شاداب كنون مادر، پدر گشتي تو! درياب! @dozabaneh 729 views21:16