Get Mystery Box with random crypto!

#پارت237 میخندم و لیوان شربت و نزدیک لبم میکنم و یک نفس م | دکتر انوشه(خیال تو)

#پارت237


میخندم و لیوان شربت و نزدیک لبم میکنم و یک نفس مشغول خوردنش میشم اما لذتی که از اون شربت پرتغال
میبرم زیاد دووم نمیاره چون آقاجونم میگه :امشب سهیل میاد به امید خدا صیغه ی محرمیت و بینتون جاری میکنم ! هینی میگم و همین باعث میشه آب پرتغال بین گلوم گیر کنه و به سرفه بیوفتم !خم میشم و با سرفه های عمیق و پی در پی سعی میکنم راه تنفسی امو باز کنم این وسط مشت های زهره هم مزیدبر علت میشه تا حالم از اونی که هست خراب تر بشه !اول دستم و بالا میبرم تا ازشر مشت های محکم زهره خلاص بشم ،از کارش که دست میکشه ، دستی به گلوم میکشم و تمام توانم و به کار میبرم تا بتونم نفس بکشم ! با چشمهایی که از شدت سرفه به اشک نشسته سرم و بلند میکنم و به چهره ی نگران مامانم که در حال ماساژ دادنه پشتمه نگاه میکنم !به سختی و با صدای خش داری میگم :مامان راست میگه ؟
با ناراحتی در جوابم سری تکون میده ، صاف می ایستم و رو به آقاجونم با صدای ضعیفی میگم : نمیخوام .