Get Mystery Box with random crypto!

#پارت247 با قدم های بلند به همون سمت میرم ، سر پیچ درست | دکتر انوشه(خیال تو)

#پارت247


با قدم های بلند به همون سمت میرم ، سر پیچ درست لحظه ای که میخوام بپیچم ماشین آشنایی جلوی روم ترمز
میکنه ، جیغ خفه ای میکشم و میپرم عقب .کیان بی توجه به صورت ترسیده ی من با عصبانیت از ماشین پیاده میشه و بدون اینکه به من فرصت تجزیه تحلیل
موقعیتم و بده بازومو با تمام توانش فشار میده و منو دنبال خودش میکشونه ! از شدت فشار وارد شده به بازوم اشک توی چشمهام جمع میشه .
در کمک راننده رو باز میکنه و تقریبا روی صندلی پرتم میکنه ، بازومو توی دستم میگیرم و سعی میکنم با ماساژ دادنش کمی هم شده دردشو آروم کنم .کیان سوار میشه ، صورتش و گوشاش از عصبانیت سرخ سرخ شدن .رگ هایی که از گردنش بیرون زده نشون از غیرت برانگیخته شده اش میده .عرق روی پیشونیش بهم نشون میده که داره در حد مرگ عذاب میکشه و در نهایت نفس های پی در پی اش نشون میده داره به زور جلوی خودشو میگیره .از این مرد عصبانی میترسم و توی صندلی مچاله میشم .بدون حرف ماشین و به حرکت در میاره و با نهایت سرعت از خونمون فاصله میگیره .از دیوونگیش میترسم ،به در میکوبم و با صدای بلندی میگم :
-کیان نگه دار ! حرفم جری ترش میکنه و همین باعث میشه حرصشو سر پدال گاز خالی کنه ، ترسیده از سرعت سرسام آوره ماشین دوباره با صدای بلندتری داد میزنم : کیان تو چته ؟ نگه دار !