Get Mystery Box with random crypto!

#پارت327 کیان با کلافگی میپره وسط حرفش و با صدای نسبتا بلندی | دکتر انوشه(خیال تو)

#پارت327


کیان با کلافگی میپره وسط حرفش و با صدای نسبتا بلندی میگه : اگه نمیتونی توی سکوت منو برسونی بگو تا پیاده بشم پرینازی که تا حالا شاهد چنین لحنی از کیان نبود دلخور حواسشو به رانندگیش میده و تا رسیدن به خونه ی کیان هیچ حرفی نمیزنه !
ماشینو که جلوی خونه پارک میکنه ، کیان بدون هیچ حرفی پیاده میشه همون لحظه فرزاد هم میاد و با دو خودشو
به کیان میرسونه ، درو با کلید باز میکنه ، هر دو دوشادوش هم وارد میشن ، بدون حرف به سمت اتاق میره و دروقفل میکنه و این یعنی اجازه ی شکستن تنهاییشو به فرزاد نمیده ! نگاهشو دور اتاق میچرخونه و رو یه نقطه ثابت میمونه ! لباسهایی که ترمه روز عقد پوشیده بود ! نفس توی سینش حبس میشه ! با قدم های بلند به سمت لباس ها میره و بهشون چنگ میزنه ! حریصانه اونهارو به بینیش نزدیک میکنه و با تمام توان بو میکنه ! بوی ترمه اشو میده ، بوی عطره اونو میده ! پاهاش قدرت ایستادن ندارن برای هزارمین بار توی این مدت کمرش خم میشه و با زانو زمین میخوره !