Get Mystery Box with random crypto!

#پارت373 - منفعت که نه،ولی خوب ضرر هم نداشته.حالا شما که زن ن | دکتر انوشه(خیال تو)

#پارت373

- منفعت که نه،ولی خوب ضرر هم نداشته.حالا شما که زن نیستی ... خواهر هم ندارین ... دختر هم که
ندارین.حس و حال منو خوب درك نمی کنین. مرد جماعت هیچی هم نباشه اسمش یه سایه است که میشینه
رو سرت تا بقیه کاري به کارت نداشته باشن.
چند لحظه ذهنش درگیر این جمله شد. مردها سایه بودند ... سایه ي سر؟!
- می گم همین جاها نگه دارید من پیاده شم.
حواسش را جمع خیابان کرد. راهنما زد و کمی جلوتر ایستاد: گفتی تا ظهر میاي؟
مشغول سر و کله زدن با کمربندش بود: بله ... برنا زودتر از بقیه می رسه ... سریع برمی گردم که خونه باشم ...
این چرا باز نمی شه ...
خودش را جلو کشید: بذار ببینم
- نه، خودم می تونم ...
سرش را خم کرد تا قفل کمربندش را باز کند. عطر دیشبی در بینی اش پیچید. خودش را عقب کشید: قرار بود
یه چیزي بهم بگی
با کف دست روي پیشانی اش کشید: من ... چی قرار بود بگم؟!
دست به سینه شد: اون بسم االله ...
لبخند زد. چطور بود که آنقدر راحت می خندید؟ مطمئن بود که مشکلات زندگی اش زیادي بزرگ بود که در
این سن و سال وادار به کار در خانه ي دیگران شده است.
- ببخشید که میگما ... اما نه اینکه اون دفعه تصادف کردیم ... براي همین گفتم بسم االله که دیگه اون اتفاق
نیفته
به اجزاي صورتش نگاه کرد. ظریف و زیبا و کاملا دخترانه.
نگاهش را به فرمان داد: پس که این طور!
- آقا کوروش ... ناراحت شدین؟ اي بابا ... خودتون مجبورم کردین که بگم
- ناراحت براي چی؟ دیرم شد.
- هان؟!
نتوانست لبخندش را جمع کند. ابرو درهم کرد و به ساعت مچی اش اشاره کرد: دیرم شد ... تو هم همین طور.
- آهان ... آره ... ببخشید حواسم نبود
دوستانی که رمان کامل میخوان تخفیف ویژه صورت گرفته و این تخفیف شامل کسایی میشه که بگن رمان تقدیر عشق کانال انوشه میخوایم پیام بدید

@tabliq660