Get Mystery Box with random crypto!

آن سال‌های دور، شب خالدار بود. شب‌تاب‌ها، آرایه‌های چادر شب | مِیِ ناب : پیرامون فرهنگ و ادب ایران‌زمین

آن سال‌های دور،
شب خالدار بود.
شب‌تاب‌ها،
آرایه‌های چادر شب بودند.
انگار شب پلنگی چالاک،
سرشار از غریزه و شور شکار بود،
سرشار از غریزه و شور شکار ماه.
* * *
آن سال‌ها خروس،
گلدسته بود و ناقوس.
* * *
آن سال‌ها،
زمستان،
باران،
بی چتر کیف داشت!
گرمای برف، بیشتر از آفتاب بود!
از ما کسی درست نمی‌دانست
تا از گسست رشته‌ی تسبیح کیست،
باریدن تگرگ:
نقلی که آب می‌شد، چالاک در دهان!
* * *
آن سال‌های دور،
من با ستاره‌ام همه شب،
دیدار داشتم.
گهگاه با فروتنی از اوج،
می‌آمد او فرود،
و گاه هم مرا،
با ریسمان روشنی خویش،
از خاک می‌ربود،
* * *
هرچند سال‌هاست، نمی‌دانم او کجاست!
شب‌ها هنوز گاهی،
او را به خواب می‌بینم،
عریان و تابناک.
امّا،
اکنون مراست، ریشه در این خاک!

دکتر قدمعلی سرامی
@drghadamalisarami