Get Mystery Box with random crypto!

کانال آموزش"دیداری- شنیداری"ادبیات، پاک طینت

لوگوی کانال تلگرام drpaktinat — کانال آموزش"دیداری- شنیداری"ادبیات، پاک طینت ک
لوگوی کانال تلگرام drpaktinat — کانال آموزش"دیداری- شنیداری"ادبیات، پاک طینت
آدرس کانال: @drpaktinat
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.41K
توضیحات از کانال

این کانال جهت به اشتراک نهادن آثار صوتی- تصویری همکاران راه اندازی شده است.
آثارتان را برای ما ارسال نمایید.
نقل مطالب کانال تنها با نام کانال مجاز است.🍀
ارتباط با مدیر کانال: https://t.me/h_paktinat20

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-08-11 01:44:02
درگذشت شاعر توانمند معاصر، هوشنگ ابتهاج را تسلیت می گوییم.
هرچند شاعران نمی میرند و در متن جریان دارند.
کانال آموزش دیداری شنیداری ادبیات
414 viewsedited  22:44
باز کردن / نظر دهید
2022-08-11 01:41:33 پس در پایان ، با توجّه به تمام نکاتی که گفته شد غزل :
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
اشاره به اختلافی است که بین حافظ و شاه شجاع بوجود آمد و همین سبب شده بود که خواجه از یار خود ، شکری همراه با شکایت داشته باشد . اگر چه برخی از این غزل به خاطر واژه هایی نظیر : رندان تشنه لب ، ولی ، بریدن سرهای بی جرم و جنایت و ... واقعه کربلا را استنباط می کنند و در نگاه نخست نیز با توجه به چند وجهی بودن اغلب غزلیات خواجه ، این درست می نماید ، اما این صرفا در دایره و محدوده نظریه مرگ مولف رولان بارتی است و هر کسی متناسب با ذهنیّت خود ، ممکن است برداشت خاصی از برخی ابیات دیوان او داشته باشد ، و این خود هنری است که حافظ عامدانه به آن پرداخته و متناسب با ذهنیّت هر کس ، پاسخی در خور فکر و برداشت او می دهد . هر چند پیش تر هم بیان شد که حافظ نیز همچون شاعران متقدّم ، اغلب از این اشارات و تلمیحات تاریخی ، اسطوره ای ، مذهبی و ... برای بیان مقاصد خویش استفاده کرده است .
امّا در مقام تأویل و بحث حافظ شناسی باید در نظر داشت که این غزل ، اشاره به همان اختلاف خواجه با شاه شجاع دارد که برای رسیدن به درک و انسجام و فهم درست آن ، باید به غزلیات دیگر حافظ نیز ، توجه داشت و اگر چه شکر همراه با شکایت از شاه شجاع دارد و رند آگاهی است که مورد بی مهری یار قرار گرفته است ، و در ادامه این غزل به تردید و تحیّر نسبت به گذشته و آینده این ارتباط دچار می شود پس شاه شجاع بر او دارند و بیت مقطع غزل مورد بحث نیز می تواند باز کنایه و تعریضی به صوفیان داشته باشد ، جایی که خواجه صراحتا بیان می دارد حتی اگر همچون حافظ ، بر چهارده روایت مسلط باشی و اینچین ، قرآن را قرائت نمایی ، باز این عشق است که سرانجام دستگیر و رهنمون تو می شود و تو را از وادی حیرت و سرگشتگی به سر منزل مقصود و آستان حضرت دوست می رساند.
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
کانال آموزش دیداری شنیداری ادبیات
407 viewsedited  22:41
باز کردن / نظر دهید
2022-08-11 01:41:33 چنانکه مشاهده می کنیم در این غزل ( به ابیات کامل این غزل مراجعه نمایید ) ، تقریبا در نیمی از این بیت ها ، از غایب سخن می رود و در نیم دیگر سخن با مخاطب گفته می شود ، و این خود نشان از توجه وافر حافظ به « التفات » است که هم پیوند ظاهری ابیات را به هم می زند و هم روند منطقی معنایی آن را . پس اگر به این نکته اهتمام لازم را نداشته باشیم ، از درک و فهم ذهن و زبان حافظ تا حدود زیادی عاجزیم . در این غزل ، حافظ از ترک شیرازی سخن به میان می آورد که ممدوح اوست و رنگ و لعاب معشوق به خود گرفته است و در پی ماجرایی ، به دلیل عدم توجّه و عنایت به حافظ ، سبب دل آزردگی خواجه شده است و خواجه در پی آن است که با سرودن این غزل ، ماجرای کدورت پیش آمده را پایان دهد و در ازای خال هندوی او ، سمرقند و بخارا ( مجازا تمام جهان هستی ) را به شکرانه صلحی که در پی آن است ، فدا کند . طبق نکاتی که پیش تر نیز اشاره کردیم ، این ترک شیرازی به خاطر همان نسبت مادری ، شاه شجاع است که بعد از وقایعی که بین او و خواجه شکل می گیرد ، عنایت و توجّه خود را از شاعر دل نازک ما بر می گیرد و خواجه در پی آن است که سرانجام شاه شجاع را به در سرای صلح رهنمون سازد و پایانی بر این سرد مهری روابطشان دهد .
و در ادامه این غزل و در بیت دوم ، به خاطر دلتنگی بیش از حد ناشی از فراق این ترک شیرازی ، به ساقی پناه می برد و خطاب به او بیان می دارد تا باقیمانده جام می را نیز به او دهد تا جایی که مرهمی بر آلام این درد فراق باشد و اندوه جدایی را به طاقچه نسیان و فراموشی سپارد . و در بیت سوم نیز باز اشاره به لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوبی دارد که ترک شیرازی نیز یکی از این لولیان است و فراقش ، صبر از دل خواجه ما ربوده است . همچین در بیت چهارم نیز حافظ کنایه و تعریضی به صوفیان دارد و با صنعت اسلوب معادله به زیبایی به طرح این نکته پرداخته است که ، حضرت دوست و معشوق حقیقی نیازی به این عبادات شما ندارد ، همچون زیبا رو و صنمی که او را پیراستن ، نیاز نیست ، چرا که او خود باعث زیباییِ زیور آلات و آراستگی هاست . در این بیت ، واژه « یار » که بدون هیچ صفتی به کار رفته است و نشان از معشوق حقیقی دارد ، یکی دیگر از نکات مهم حافظ شناسی است. همچنین خواجه در این این بیت و بیت بعدی ، شاه شجاع را به طور ضمنی از فریب این شخصیت ها بر حذر می دارد . چرا که حُسن روز افزون یوسف ، سرانجام سبب شد که زلیخا در مقام عاشق ، از پرده عصمت برون بیاید و ترک نام و ننگ کند و رسوا و آماج تیر ملامت شود ؛ پس اگر صوفیان که در تیره تر شدن روابط شاه شجاع و خواجه تلاشی وافر دارند ، دل به معشوق حقیقی سپرده اند ، پس چرا پا بر سر نام و ننگ نگذاشته اند و در کوچه سلامت به سر می برند و هنوز رسوای زمانه نشده اند ؟ و چرا برای آنان ، هنوز وجود مادیشان بی اهمیت انگاشته نشده است ؟
خواجه در بیت های شش و هفتم این غزل ، با ترسیم یک عذرخواهی عاشقانه ، خطاب به ترک شیرازی که همان شاه شجاع است بیان می دارد : اگر مرا دشنام یا نفرین نیز بفرمایی ، من همواره دعاگوی تو هستم ، چرا که پاسخ تلخ ، لب شیرینت را می آراید و جواب تند و تلخ از جانب تو ، سبب می شود لب میگونِ شکّرین تو زیبا تر نیز شود و به حلاوت بخورم زهری را که شاهدش تو باشی . و این بیت یاد آور این سخن خواجه نیز است که از بی مهری شاه حکایت دارد :
گر چه از کبر سخن با من درویش نگفت
جان فدای شکرین پسته خاموشش باد
و در ادامه حافظ خطاب به شاه شجاع بیان می دارد : ای جان من ! نصیحت این پیر دانا ( حافظ ) را به گوش جان بشنو ، چرا که جوانان سعادتمند ، بی نیاز از پند این پیر اسرار بین و واقف به سّر درون آدمیان نیستند . و این پند و اندرز چیزی نیست جز اینکه شاه از در صلح باز آید و پایانی بر این هجران و فراق نهند و گوش به سخنان صوفیانی که در پی خاموشی مِهر شاه و خواجه هستند ، ندهند .
چنانکه مشاهده نمودیم ، بخش زیادی از درک انسجام در این غزل ، در گِرو تشخیص التفات های مخفی در غزل است و تغییر متوالی مخاطب و یاد آوری سخنان و ادعا های آنان که به مناسبت موضوع و زمینه های معنایی شعر برای شاعر تداعی می شود ، نقش برجسته ای را ایفا می کند . و همچنین باید اشاره داشت که برای شناختن هر چه بیشتر ذهن و زبان حافظ ، و رسیدن به خط فکری و اندیشه ای که بیان می کند ، گاه نیاز است که در کنار رسیدن به فهم انسجام ابیات یک غزل ، باید به ارتباطشان با برخی از ابیات غزلیات دیگر نیز ، توجّه کافی و وافی داشت ، چرا که گاه کلید حل معمای رسیدن به این فهم انسجام ، اشاراتی است که در جاهای دیگر دیوان بیان نموده و برای رسیدن به تأویل ، باید تمام نکات لازم را در نظر داشت .
296 views22:41
باز کردن / نظر دهید
2022-08-11 01:41:32 و این گونه پیر ما به زیبایی هر چه تمام‌تر ، نه تنها بر عیب صوفی ، خرده نمی‌گیرد و بر طبل رسواییش نمی‌کوبد ، بلکه خطا و عیب او را نیز توجیه می‌کند و بر آن سرپوش می‌گذارد. خواجه در ادامه این دو قطبی بودن وجود آدمی ، اشاره به بی گناهی خود می کند که همچون سیاوش گرفتار گرسیوزان زمانه خود شده است که جدّ بلیغ و اهتمامی وافر در شوراندن شاه شجاع بر ریختن خون بی گناهش دارند .
شاه ترکان سخن مدعیان می‌شنود
شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد
چنانکه پیداست بیت تلمیح به کشته شدن سیاوش به فرمان افراسیاب ( پادشاه ترکان) در نتیجه سعایت و بدگویی گرسیوز در عین بی گناهی دارد . حافظ نیز همچون اغلب شعرای مقدم خود ، در اشاره و تلمیح به شخصیت های تاریخی ، اسطوره ای ، مذهبی و ... همتی بالا بلند دارد ، امّا ذکر این نکته خالی از لطف نیست که باید توجه داشت اغلب این اشاره ها ، صرفا بحث یاد آوری است اما در بیشتر مواقع حافظ از این تلمیح ها ، مقاصد خاص خود را دنبال می کند . به طور نمونه در بیتی که از شاه ترکان و خون سیاوش یاد می کند ، از این کارکتر ها ، به دنبال ارائه حکایت خود و شاه شجاع است و صرفا با کمک این تلمیح ها ، قصد یاد آوریِ هر چه بیشتر به شاه شجاع را دارد که مباد اینکه او (‌ شاه شجاع از طرف مادر به قراختائیان کرمان منسوب بوده و قسمتی از لشکریان او نیز ترک بوده و سلسله اش هم جانشین اتابکان فارس بوده ) ، سعایت مدعیان بد خواه را در حق خود بشنود و خون بی گناه حافظ رو همچون افراسیاب که به نا حق خون سیاوش را بی گناه ریخت ، بریزد ؛ زیرا شرم چنین مظلمه ای همانطور که تا ابد نصیب افراسیاب شد ، بهره شاه شجاع نیز خواهد شد .
و در دو بیت زیر نیز :
شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت
دستگیر ار نشود لطف تهمتن چه کنم
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
با تلمیح به داستان زندانی کردن بیژن توسط افراسیاب و طرح آن ، باز اشاره به ماجرای کدورت خود با شاه شجاع و محروم شدن حافظ از دیدار و مراوده با شاه را دارد و خواجه در پی رسیدن به آرزوی پیدا شدن رستمی است که پای مردی کند و آنچنان که بیژن را از چاهی که در آن گرفتار شده بود رها ساخت ، او را نیز از چاه صبر بر فراقِ شاه ترکان یا شمع چگل نجات دهد ، چرا که شمع چگل نیز در این بیت ممدوحی است که رنگ و بوی معشوق به خود گرفته و او کسی نیست جز شاه شجاع ، خاصه آن که « چگل » نام یکی از قبایل ترک است و شمع چگل مجازا به همان معنی شمع ترک یا معشوق ترک نژاد است .
یکی دیگر از نکات برجسته ای که در بحث حافظ شناسی ، حائز اهمیت است ، مقوله بسیار مهم « التفات » است . دکتر تقی پور نامداریان در کتاب « گمشده لب دریا ، فصل : ساختار ، پیوند معنایی ، تأویل » در این باره بیان می دارد : « از جمله نکات چشمگیر دیگر شعر حافظ که عطف توجه او به آن کاملا مشهود است ، تغییر مخاطب در شعر بدون تمهیدات لازم برای توجه خواننده به آن است . این نکته که صنعت التفات را با مفهومی وسیع در بر می گیرد در غزل های مولوی و حافظ ، برجستگی بسیار چشمگیر و متنوع تری دارد و عدم توجه به التفات در این مفهوم ، کشف و توضیح انسجام متن را در بسیاری موارد ، ناممکن می سازد . ... البته باید توجه داشت در کنار انواع مختلف التفات ، در شعر فارسی ، شواهد التفات غالباً از مغایبه به مخاطبه است . »
اگر به اختلافی که دکتر محمّد معین از حبیب السیر در مورد ایرادی که شاه شجاع به غزلیات خواجه به دلیل عدم انسجام بیت های یک غزل می گیرد ، بر گردیم ( بر فرض صحت این ایرادی که از زبان شاه شجاع بیان شده ) ، مشاهده می کنیم که عدم توجه شاه شجاع به همین صنعت مهم الفات است که او را دچار سرگشتگی کرده و باعث شده زبان به نقد بگشاید و بر خواجه ایراد بگیرد .
برای روشن تر شدن این بحث ، نگاهی به این غزل حافظ با مطلع زیر می اندازیم :
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
حافظ در این غزل نُه بیتی ، بجز بیت آخر که طبق سنت غالب ، خود را مخاطب قرار داده است ، در بیت های دو ، پنج ، هفت و هشت ، مخاطبشان دوم شخص « تو » است . این « تو » فقط در بیت دوم ، هویتّش مشخص است و منظور « ساقی » است ، اما در بیت های پنج ، هفت و هشت خطاب به « تو‌ » است که در ادامه به آن می پردازیم . همچنین خواجه در بیت های : یک ، سه ، چهار و مصراع دوم بیت هشتم ، از شخصیت های غایب « او » سخن می گوید و این شخصیت ها به ترتیب عبارتند از: ترک شیرازی ، لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب ، یار ، پیر دانا و جوانان سعادتمند . و در بیت ششم از یوسف و زلیخا نیز سخن به میان می رود ، امّا باز این شخصیت ها مربوط به گذشته است و خواجه صرفا به عنوان تمثیل و تلمیح به آنان اشاره نموده است .
216 views22:41
باز کردن / نظر دهید
2022-08-11 01:41:32 در ادامه به اختلافی می پردازیم که بین حافظ و شاه شجاع رخ می دهند و این حکایت ، تلفیقی از رقیبان دو گروه اولی است که به آن اشاره نمودیم .
دکتر محمّد معین در کتاب « حافظ شیرین سخن » از قول غیاث‌ الدین خواندمیر در « حبیب السیر » بیان می دارد که :
« روزي شاه شجاع به زبان اعتراض خواجه حافظ را مخاطب ساخته گفت : « هيچ يك از غزليات شما از مطلع تا مقطع بر يك منوال واقع نشده ، بلكه از هر غزلي سه چهار بيت در تعريف شراب است و دو سه بيت در تصوّف و يك دو بيت در صفت محبوب و تلوّن در يك غزل خلاف طريقت بلغاست. » خواجه حافظ فرمود که : « آنچه به زبان مبارک شاه می گذرد عین صدق و محض صواب است اما مع ذالك شعر حافظ در آفاق اشتهار يافته و نظم ديگر حريفان پاي از دروازه شيراز بيرون نمي دهد. »
کنایه و تعریضی که در پاسخ خواجه نهفته است ، از چشم تیز بین شاهی که شاعر است و این نازک اندیشی ها و تیر های طعن را به خوبی ادراک می کند ، پوشیده نمی ماند ، و این امر زمینه ساز شروع اختلافی بین این دو می شود و در ادامه نیز ، بیت مقطع غزلی که خواجه در آن ایام به سلک نظم کشیده بود ، آتش این تیرگی روابط را بیش از پیش شعله ور می سازد .
صاحب تاریخ حبیب السیر ، انگیزه سوءظن شاه شجاع را بیت زیر می داند که از نظر شاه شجاع از آن بوی عدم اعتقاد به قیامت و معاد ، استدراک می شود و بعد از شنیدن آن ، بیان می دارد : « از مضمون این نظم چنین معلوم می شود که حافظ به قیام قیامت قایل نیست »
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردای
و پس از اینکه برخی قصد نمودند که نویسند که شک در وقوع روز جزا ، خواجه حافظ مضطرب گشته ، نزد شیخ زین الدین ابوبکر تایبادی که در آن اوان عازم حجاز بود و در شیراز تشریف داشت ، رفته و کیفیت قصد بد این سعایت کاران را بازگو می نماید . شیخ در پاسخ اضطراب خواجه بیان می دارد که تنها راه نجات و مناسب در این است که بیتی پیش از بیت ذکر شده ، بیان نمایی که از زبان او نقل فرموده ای « گر مسلمانی از این است که حافظ دارد ... » تا به مقتضای این مثل که نقل کفر ، کفر محسوب نمی شود ، از این تهمت رهایی یابی . و خواجه حافظ نیز با توجه به توصیه شیخ ابوبکر تایبادی ، بیت زیر را پیش از بیت مقطع مندرج ساخت :
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت
بر در میکده‌ای با دف و نی ترسایی
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی
و بیت « گر مسلمانی از این است ... » را از زبان ترسایی نقل می کند که به توصیه شیخ ابوبکر ، در بیت قبل از این بیت بیان می دارد ؛ اگر چه حافظ به این واسطه از آن دغدغه و تهمت جان سالم بدر برد و رهایی یافت ، امّا زمینه ساز تیرگی روابط او با شاه شجاع شد و از این به بعد خواجه بارها با سرودن ابیات و غزل هایی سعی در این داشت که دل شاه را نسبت به خود نرم و متمایل سازد و در پی آن بود که در این بین ، شاه جوان به سعایت این حاسدان که در شعله ور شدن هرچه بیشتر آتش این تیرگی و عداوت می دمدند ، گوش فرا ندهد ‌.
دکتر محمّد معین بیان می دارد پس از آن که مدعیان با استناد به بیت : « گر مسلمانی از این است ... » شاه شجاع را تحریک نمودند که خون حافظ را بریزد ، خواجه با غزلی به مطلع :
صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
ور نه اندیشه این کار فراموشش باد
به بیان این می پردازد که مریدان و شاگردان پیر به نزد مراد خود می‌روند و از دست صوفی ، زبان به شِکوه و شکایت می‌گشایند و با طرح این موضوع که صوفی ، خود در خلوت به شراب و باده‌نوشی دست می‌یازند اما دیگران را از این کار بر حذر می‌دارند ، و از پیر مغان چاره کار را خواستار می‌شوند.
اما با دقّت به جواب زیبای حافظ از زبان پیر مغان در بیت بعدی غزل به عیب‌پوشی و باریک‌اندیشی نغز پیر مغان دست می‌یابیم:
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد را
پیر مغان در جواب مریدان خود بیان می‌دارد که قلم صنع الهی (ترکیب قلم صنع تشبیه بلیغ است؛ صنع و آفرینش به قلمی تشبیه شده که صانع و نقاش این قلم ، آفریدگار عالمیان است) برای صوفی نیز مانند دیگر آدمیان دو قطب و بُعد وجودی را که عبارتند از قطب روحانی و قطب جسمانی، سرشته است و اگر صوفی نیز بنا به اقتضای بُعد جسمانی خود ، در نهان به باده‌نوشی و گناه دست می‌یازند ، بر آنان حرجی نیست زیرا این عمل برآمده از قطب تاریک و جسمانیشان است نه قطب رخشان و روحانی آنان . اما بهتر آن است که آدمی با توجه به مقام خلیفه الهی بودن خویش و گوهر نابی که یزدان سرای ناسوت و لاهوت در اختیار او قرار داده است ، در قطب و بعد روحانی وجود خود گام بردارد و به سرحد کمال خویش دست یابد .
216 views22:41
باز کردن / نظر دهید
2022-08-11 01:41:32 نگاهی به دو بیت حافظ
پیمان شوهان، دبیر ادبیات، شهرستان شوش

« زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد گر نگشتی نقش پر او عیان
این همه غوغا نبودی در جهان »
حافظ در دو بیت آغازین این غزل از « یاری » نام می برد که هم از او شکر دارد و هم شکایت و در ادامه ، مخاطب را دعوت به شنیدنِ حکایتی می کند که شرط لازم برای استماع چنین نقلی را ، در گِرو نکته دان بودنِ آفاق عشق می داند . و همچنین بیان می دارد که هر خدمتی که از او در برابر این « یار » سر زده ، بدون هیچ چشم داشت و مزد و منتی بوده است ، اما در مقابل مورد عنایت یار قرار نگرفته است و خواجه عاجزانه از خدای خویش می خواهد که هیچ خدمتی را از طرف مخدوم و خداوندگارش ، بی عنایت رها نکند .
قبل از اینکه به بررسی حکایتی که خواجهٔ ما را دل آزرده نموده و نکته دانان عشق را به شنیدن آن دعوت می کند بپردازیم ، ذکر این نکته حائز اهمیت است که در عصر حافظ و قرن هشتم ، قالب شعری قصیده ، دوران پر طمطراق و با شکوه گذشته خود را تا حدود زیادی از دست داده و کم رنگ تر از قبل شده است و به جای آن ، قالب شعری غزل ، بستر بسیار مناسبی برای طرح و ایرادِ خط اندیشهٔ نکته دانان و نکته سنجانی چون رند عالم قصه ماست . و در چنین شرایط و فضایی ، توجه به این مهم ضروری می نماید که « ممدوح » ، اغلب رنگ و بوی « معشوق » دارد و حافظ از این ویژگی به عنوان یکی از خط فکری های دیوان خود برای بیان مقاصدش ، بسیار استفاده کرده است و برای دستیابی به ساحت های ملون فکری خواجه ، نباید از این نکته غفلت ورزید .
اما « یار دلنوازِ » حافظ در این حکایت کیست که خواجه ، به خاطر ماجرایی که بین آنان رخ داده است ، شکر همراه با شکایت دارد ؟
ممدوحی که حافظ عدم همنشینی او را با خود نیز ، دلیلی برای بیان اعتراض نمی بیند ، چرا که او را پادشاهی کامران می داند که از نشست و برخاست با گدایان ، خود را بر حذر می دارد و نیاز و ناز عاشق در او در نمی گیرد و رقت و اثری بر دل همچو سنگ او ندارد و حافظ به حال آن کسانی غبطه می خورد که از عنایت این ممدوح بر خوردار هستند .
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
آنچنان که پیش تر اشاره کردیم ، به کار رفتن ممدوح در هیبت معشوق ، خط فکری ای است که خواجه به بهترین شکل ممکن از آن بهره برده است و بارها ممدوح را به چشم معشوق می نگرد و توصیف می کند . در این دو بیت نیز یار ، اشاره به شاه شجاع دارد . اما چرا شاه شجاع ؟

پس از کور شدن امیر مبارز الدین ، پسر ارشدش ، ابوالفوارس ، جلال الدین شاه شجاع ، زمام امور را به دست گرفت . او بخش اعظم از بیست و شش سال حکومت خود را به دفع عاصیان گذراند و اغلب نیز فاتح کارزار های نبرد بود و همچون پدر خویش ، مردی شجاع وی در نه سالگی قرآن را از بر نمود و در اقامهٔ شعایر دینی ، جدّ بلیغ داشت . این شاهِ شجاع ، حاکمی شاعر ، شعر دوست و ادب پرور بود و همین امر در کنارِ کم رنگ تر شدن سخت گیری های او نسبت به دوران امیر مبارزالدین محمّد ، سبب شده بود که بر خلاف پدر ، که ظرفای خطهٔ فارس به او لقب محتسب دهند ، مورد اقبال اغلب شاعران از جمله خواجه حافظ قرار بگیرد و ارادت خاصی به این شاه شاعر داشته باشند . اما این پایان ماجرا نبود و در ادامه به تحلیل حکایتی می پردازیم که سبب شد اشک حافظ ز بی مهری یار رنگ شفق گیرد و آتش غم این بی مهری را در دل خواجه شعله ور سازد .
زندگی پر فراز و فرود خواجه حافظ ، سه دسته رقیب به خود دیده است . شاعران ، زاهدان ( و هر شخصیتی که بازیگر نقش منفی در دیوان خواجه است ، نظیر : صوفی و ... ) و رقیبان عشق . که به‌ طور گذرا به دو مورد اول می پردازیم .
خواجه را در میان شعرا ، رقبا بسیار بود و اغلب این گروه ، تاب دیدن مقبولیت عام حافظ را نداشتند و به ناچار بر او رشک می ورزیدند و خواجه نیز در پاسخ این حاسدان چنین بیان می دارد :
حسد چه می‌بری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست
رند عالم معنی در گاهی موارد نیز ، چنین رقیبانی که ادعای برتری و لاف تفوق بر خواجه را دارند ، به استهزا لقب « مدعی » نام می نهد و آنان را از درک معارف هنری ، درون تهی می داند . چنانکه در جایی از دیوان به زیبایی بیان می دارد.
حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است
یا :
مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش
کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد
دسته دیگری که حافظ در عرصهٔ غزلیات خود ، بارها آنان را به تیر طعن و کنایه های خود ، دوخته است ، صوفیانی هستند که خواجه ، خرقه آنان را بدور از صفا می داند و آنان را ریاکارانی شعبده باز در نظر دارد که نه تنها خلق ، بلکه فلک حقه باز را نیز که سرنوشت ما به دست او رقم می خورد ، مقهور این خرقه ی خود کرده اند و مغلوب بازی سراسر مزورانه خویش.
282 views22:41
باز کردن / نظر دهید
2022-08-06 22:26:30 وفا یعنی: "لب آقا اباالفضل"
صدا: دکتر احمد آشتیانی
شعر: حشمت اله پاک طینت
کانال آموزش دیداری- شنیداری ادبیات
@drpaktinat
454 views19:26
باز کردن / نظر دهید
2022-08-06 22:26:30 وفا یعنی: "لب آقا اباالفضل"
حشمت اله پاک طینت

شکوهستانِ تاسوعا: اباالفضل
"خدا آیینه‌ی" شیدا : اباالفضل

ستیغِ کوهِ انصاف و شجاعت:
کمینه رفعتِ مولا اباالفضل

شب و تخریب و خواری با یزید است
گل و باغ و بهاران با اباالفضل

مروّت مردی از دست تو آموخت
وفا یعنی: "لبِ آقا اباالفضل"

نیای دلربایی، فصل فریاد
و طوفانِ "غزل‌ سیما" اباالفضل

مراعات النظیرِ "دست و شمشیر
وخون و خنجر و هیجا"، اباالفضل

و تصویر لب و دندان و یک مشک
و زخم و... علقمه! ...دردا اباالفضل!

هنوز آب فرات از هجر تو خون
بگرید، دجله دجله، یا اباالفضل!

و خورشید از پس این قرن ها باز
به شیون می سراید:"وا اباالفضل!"

پلی گردیده عاشورا، از آن سو
حسین و سوی دیگر، تا اباالفضل

زمین حیران، زمان مدهوش، تا حشر
به صوتِ "یا حسین و یا اباالفضل"

کانال آموزش دیداری -شنیداری ادبیات
@drpaktinat
417 views19:26
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 01:25:32

دو نگاه، دو برداشت
مقایسه ی کوتاه محتشم کاشانی با عمان سامانی
عمان سامانی
حشمت اله پاک طینت
کانال آموزش دیداری شنیداری ادبیات
@drpaktinat
586 views22:25
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 01:25:32

دو نگاه، دو برداشت
مقایسه ی کوتاه محتشم کاشانی با عمان سامانی
محتشم کاشانی
حشمت اله پاک طینت
کانال آموزش دیداری شنیداری ادبیات
@drpaktinat
518 views22:25
باز کردن / نظر دهید