Get Mystery Box with random crypto!

✿ دختـــイر جذاب ✿

لوگوی کانال تلگرام drr_jazab — ✿ دختـــイر جذاب ✿ د
لوگوی کانال تلگرام drr_jazab — ✿ دختـــイر جذاب ✿
آدرس کانال: @drr_jazab
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 3.20K

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2023-04-29 21:14:49
بهشت همین دنیا هست
@drr_Jazab
164 views18:14
باز کردن / نظر دهید
2023-04-29 11:55:43 چند سال پیش شادمهر تو یه مصاحبه گفت:
من تو جوونی عاشق یکی شدم که وقتی رفت تا چهارسال درگیرش بودم و اذیت شدم، هیچوقت نمیشه فهمید که اگه اون دختر میموند شادمهر خوشبخت تر بود یا حالا که رفته....
ولی اطمینان دارم اگه میموند؛ ما اون همه آهنگ غمگین و احساسیِ پر خاطره از شادمهر نداشتیم.

یعنی میخوام بگم اثر بعضی رفتن ها روی موفقیت آدما، خیلی بیشتر از موندنشونه !

غصه ی آدمای رفته رو نخور، که رفتنشون از تو آدمی رو میسازه که قرار نبود باش، که دنیا به دستِ آدمای رنج کشیده ساخته میشه؛ نه بی‌غم‌ترین‌ها


.
187 views08:55
باز کردن / نظر دهید
2023-04-28 12:53:59
در دنیای
مجازی با احساسات دیگران
بازی نکنیم

بعضیا فکر میکنن چون
کسی نمیبینه؛
به‌راحتےمیتونن
دل انسانها رو بشکنن

درحالی که غافل هستن
خدای دنیای
مجازی و واقعی یکیست
_
@drr_Jazab
✿ دک
188 views09:53
باز کردن / نظر دهید
2023-04-28 12:53:07 روباه به شیر گرسنه گفت:
تو خر را بکش، من هم سهمی بر میدارم،

شیر گفت چطور؟
روباه گفت: به خر بگو
"ما نیاز به انتخاب سلطان داریم"
قطعا تو انتخاب میشوی و بعد دستور بده تا خر را بکشم.

شیر قبول کرد و خر را صدا زد ،
شیر شجره نامه‌اش را خواند و گفت
جّد اندر جدِ من سلطان بوده‌اند.
روباه گفت:من هم جَد اندر جَدَم خدمتکار سلطان بوده ایم .
خر گفت من سواد ندارم و شجره نامه ام زیر سُم عقبم نوشته شده!!!
شیر گفت من باسواد هستم و رفت نوشته زیر سمش را بخواند.

خر جفتکی زد و گردن شیر شکست
و مرد.
روباه پا به فرار گذاشت،خر او را صدازد و گفت:چرا فرار میکنی؟
روباه گفت : میخواهم بروم سر قبر پدرم تشکر کنم که نگذاشت باسواد شوم ، چون با سوادان بیشتر در معرض لگد خرها هستند...!!

#مولانا
مثنوی معنوی
186 views09:53
باز کردن / نظر دهید
2023-04-27 23:27:31
‌‌راه تشخیص مهره ی مار اصلی لو رفت ‌‌

‌‌بازگشت معشوق ۲۴ ساعته تضمینی بدون نیاز به دسترسی حتی از راه دور
‌‌ دفع سحر و جادو و چشم نظر ۲۴ ساعته تضمینی
‌‌فروش ملک ۲۴ ساعته تضمینی
‌‌ ‌‌افزایش رزق و روزی و گره گشایی در کمترین زمان تضمینی

باضمانت کتبی و مهره مغازه
ارسال ۳ روزه کاملا محرمانه
‌‌بیا تو کانال با مشاوره رایگان خیلی فوری و تضمینی مشکلتو حل کن ‌‌A•7 ‌‌ ‌‌
https://t.me/joinchat/AAAAAD9SEPjztQItR84YFw
@geregosha
ارتباط مستقیم با استاد ‌‌ ‌‌ ‌‌
09229164110
@shahriyardolati
39 views20:27
باز کردن / نظر دهید
2023-04-27 12:38:03 آقا یه فیلترشکن خریدم طللااااااااااااا
هر فیلم ۳۰۰ مگابایتی رو تو ۱۵ ثانیه دانلود میکنه محشره برای شمام گذاشتمش
VPN VPN VPN
69 views09:38
باز کردن / نظر دهید
2023-04-27 11:17:14 داستان کوتاه
انرژی مثبت



دو تا داداش مزرعه ای رو از پدرشون به ارث بردند.
برادر بزرگ تر اونجا رو به دو قسمت تقسیم کرد و
هر کدوم در قطعه خودشون مشغول زندگی شدند.
کوچیکه ناراحت بود و به خودش می گفت :
فکر کنم زمین اون مرغوب تره.
و بخاطر این موضوع، عصبانی بود.
بالاخره تصمیم گرفت رابطه اش رو باهاش تموم کنه.
پس کانالی بین دو زمین حفر کرد.
برادر بزرگ تر که از رفتار اون خیلی ناراحت شده بود
از شهر نجاری آورد و بهش گفت :
من برای انجام کارهام دوباره می رم شهر.
می خوام تا برمی گردم، با چوب های توی انبار
یه دیوار کنارِ کانال درست کنی تا دیگه چشمم به برادرم نیفته.
شب که برگشت، دید نجار پل زیبائی روی کانال ساخته!
تا اومد باهاش برخورد تندی بکنه، برادر کوچیکش از پل عبور کرد.
و در حالیکه اشک صورتش رو پوشونده بود گفت :
منو ببخش داداش مهربونم!
کار زشتی کردم، ولی رفتار تو خیلی قشنگ بود.
برادر بزرگ حسابی خوشحال شده بود.
پس، از نجار تشکر کرد و دستمزد خوبی بهش داد.
بعد هم ازش خواهش کرد که چند روزی مهمونش باشه.
ولی نجار قبول نکرد و گفت :
نمی تونم بمونم، آخه پل های زیادی دیگه ای هم هست که باید بسازم.

عزیز دلم
می خوای تو هم همین الآن سازنده یکی از این پل ها باشی؟
می خوای کینه ات رو با زدن پلی به یه قلب بذاری کنار؟
می خوای عشق و محبتت رو هدیه بدی؟
کاشکی کاری کنیم تا همه بفهمند چه قشنگه
بخشیدن و دور ریختن کینه ها.
کاشکی …
78 views08:17
باز کردن / نظر دهید
2023-04-26 20:38:47
وقتی چیزی رو دوست داری
آنقدر تلاش کن و براش، بجنگ
که یه آدم حرفه ای بشی برای علاقت

@drr_Jazab

‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌
94 views17:38
باز کردن / نظر دهید
2023-04-26 20:38:47
آغوشت
آخرین پناه منه باور کن...

@drr_Jazab

‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌
84 views17:38
باز کردن / نظر دهید
2023-04-26 12:17:37 #داستان_کوتاه

#متر

در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد می...شد.دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی, ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.ملا قبول کرد, شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید.گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ملا گفت: نه, فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود
شمعی در آنجا روشن است. دوستان گفتند: همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند, اما نشانی از ناهار نبود گفتند: ملا, انگار نهاری در کار نیست. ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده, دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود. ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند. ملا گقت: چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.

نکته:
با همان متری که دیگران را اندازه گیری میکنید اندازه گیری می شوید.
114 views09:17
باز کردن / نظر دهید