2021-04-22 13:49:15
من و كوويد 19 ؛ تجربه اي ميان «بودن» و « نبودن»
قاسم خرمي
كرونا از آندسته بيماري هاست كه نامش توام با مرگ و نيستي است. البته لزوما كشنده نيست و كساني كه به اين واسطه جان مي دهند، شايد يك در هزار هم نباشند اما به هر حال، از روزي كه گرفتار مي شوي، دائم اين تصور در ذهنت هست كه ممكن است آن «يك» نفري كه نمي تواند ازآن گذرگاه هزار نفري عبور كند، تو باشي
لحظات دلهره آور هم در طول بيماري كم نيست. معمولا با تب و سرفه و قدري بي حالي شروع مي شود ولي به محض اينكه نتيجه آزمايشت مثبت مي شود و يا اسكن ريه ات علائمي را نشان مي دهد، كوهي از عوارض پنهان، به يكباره آشكار مي شود، تشديد تب و سرفه كه جاي خود، حتي جاي واكسن آبله اي كه در كودكي زده اي نيز، شروع مي كند به تيركشيدن!
در طول دو تا سه روز بيماري، تبديل به انسان ديگري مي شوي و يا به عبارتي به جهان ديگري هبوط مي كني. ديگر از ضد عفوني كردن مكرر دستها خبري نيست، چون احساس مي كني كه كار از اين حرفها گذشته و حتي به اسپري ضدعفوني كننده هم به چشم خائن بي لياقتي نگاه مي كني كه جز پيس و پيس اضافي، كار مهم ديگري در حق سلامت تو انجام نداده است.
آرامشي عجيب بر دنياي تو حاكم مي شود كه احساس مي كني هيچ چيزي ارزش اين همه دويدن و پس زدن ديگران را نداشته است. در صف بلند مطب دكتر يا تست پزشكي و يا داروخانه نشسته اي اما ديگر هيچ عجله اي نداري كه كي نوبتت بشود يا اصلا نشود. مي داني كه هيچ خبر خوشي در انتظارات نيست.
بدترين بخش اين ماجرا، از دست دادن حس بويايي و چشايي است. دلم مي سوزد براي شيشه ادكلن گران قيمتي كه روزهاي اخير خريده بودم و حالا با عطر مشهدي 2 هزارتوماني داخل جيب پالتوي قديمي ام، هيچ فرقي نمي كند. گاهي فكر مي كنم كه كرونا انتقام همان عطر مشهدي از ادكلن هاي شيك خارجي بود و يا انتقام ساندويچ هاي بي مزه محل، از طعم لذيذ قورمه سبزي هاي همسرم بود. الان همه بوها و طعم ها، پيش من در برابري گله واري به سر مي برند؛ فقط چيزي مي خورم تا گرسنه نمانم و گرسنه مي شوم تا چيزي بخورم
با همه اينها، كرونا از حس عاطفي انسان چيزي كم نمي كند. شايد تنها مخزن و محفظه اي است كه هنوز رمز ورودش را كشف نكرده است. به خصوص در لحظاتي كه از شدت درد و رنج، نه مي تواني بخوابي و نه ناي بلند شدن داري، چهره همه كساني كه دوستشان داري را تجسم مي كني. همه خاطرات پاك شده، بازيابي مي شوند و امكان انكار هيچ چيز ميسر نيست. تو گويي صحنه ازمايشي از روز قيامت را پيش چشمت بازسازي كرده اند
توان فرياد زدن و داد زدن و جنگيدن نداري اما اين فكر هم راحتت نمي گذارد كه در زندگي واقعا «چه چيزي هايي ارزش جنگيدن داشت؟! » سوال سختي از خودت پرسيده اي كه نه پاسخي سر راست دارد و نه گريزي از پاسخگويي است. من اما معتقدم كه در زندگي هنوز هم چيزهايي ارزش جنگيدن دارند اما بدون خشم، بدون كينه، بدون حسادت، بدون دروغ، بدون آنكه صفي را به هم بزني و دلي را بشكني، مي شود جنگيد و زندگي كرد. مي تواني خودت باشي و زندگي هم بكني. هرچه بادا باد
دنيا زيبا خواهد شد اگر ظلمي، دروغي، خشونتي و كينه اي در كار نباشد؛ من فكر مي كنم كه كرونا اگر ما را نكشد، حتما يك قدمي به طبيعت انساني نزديك تر مي كند؛ فقط كاش كرونا به جاي قلع و قمع توده هاي بي دفاع كه نه داعيه دين و كرامت و عدالت دارند و نه حتي توان پرداخت هزينه هاي درماني را، از جاي ديگري شروع مي كرد. دنيا آنها را تغيير مي داد تا دنياي ديگران هم، قدري زيبا تر مي شد. ديگران كه بودند، جايي نمي رفتند.
اعتراف مي كنم كه آن همه پيامهاي محبت آميز شما را، فعلا قدرت جبران ندارم. قدردان شمايم و فقط بدانيد كه هيچ دارويي براي مقابله با كرونا، موثرتر از آن پيامهاي روح بخش، در اختيار ندارم. وجودتان از درد و رنج مبرا باد
#بامهای_کاهگلی
https://t.me/malinebakharz
540 views10:49