Get Mystery Box with random crypto!

این روزها خیلی‌ها می‌پرسند چه کسانی هنوز طرفدار این حکومت فاسد | دکتر سرگلزایی drsargolzaei

این روزها خیلی‌ها می‌پرسند چه کسانی هنوز طرفدار این حکومت فاسد جائر باقی مانده‌اند، من بارها عرض کرده‌ام که باید مراقب باشیم دچار "تعمیم مفرط" نشویم، طرفداران حکومت، انواع و اقسامی دارند، همانطور که مبارزان و مخالفان حکومت هم انواع و اقسامی دارند. تعمیم مفرط نوعی ساده‌سازی افراطی است. مغز ما تمایل دارد موضوعات پیچیده را چنان ساده کند که فهم آنها سریع و آسان به دست آید و این ساده‌سازی مزایایی نیز دارد، ولی افراط و عجله در ساده‌سازی منجر به فهم غلطی از صورت مساله و تصمیمات نادرست می‌شود.
من یادداشت زیر را سالها پیش نوشته بودم تا یکی از انواع طرفداران حکومت را به مخاطبانم معرفی کنم. گمان می‌کنم اگر دچار تعمیم مفرط نشویم، شناخت این گروه، بخشی از پاسخ به این پرسش باشد که چه کسانی همچنان پشت سر "حاج آقا" نماز می‌خوانند!
در یادداشت "کارمند شریف اداره‌ی سلاخی" نیز، گروه دیگری از مهره‌های حکومت را معرفی کرده‌ام. میلان کوندرا در رمان "زندگی جای دیگری است"، بارگاس یوسا در رمان "گفتگو در کاتدرال" و روبر مرل در رمان "مرگ، کسب و کار من است" نیز به خوبی روان‌شناسی برخی از مهره های ماشین جهنمی حکومت‌های خودکامه را تصویر کرده‌اند.

ماجرای مرغ تخم طلای امام جمعه
محمدرضا سرگلزایی- نوشته شده در سال 1388

در سال های دهۀ شصت، داشتن ویدئوی خانگی جرمی بود شبیه به داشتن اسلحه‌ی گرم بدون مجوز! بعضی ها یک دستگاه ویدئو را لای پتو می پیچیدند و چنان که انگار نوزادی را در بغل گرفته اند آن را به شتاب از خانه به ماشین می بردند و خانه به خانه یک دستگاه ویدئو را می چرخاندند تا بتوانند علاوه بر فیلم های سینمایی تکراری و پُر از سانسور عصر جمعۀ صدا و سیمای حکومتی، گهگاه چند فیلم سینمایی سانسور نشده را نیز تماشا کنند.
در همان سال ها، امام جمعۀ جهرم یک دستگاه ویدئوی خانگی داشت که من اسمش را «مرغ تخم طلا» می گذارم! امام جمعه که همچون اغلب ائمۀ جمعۀ نظام جمهوری اسلامی بیشتر دل در حکومت دنیوی داشت تا امور اخروی، روشی داشت برای حکومت مطلق در شهر: هرگاه مدیر جدیدی وارد شهر می شد یکی از «ایادی امام جمعه» به عنوان فروشندۀ بازار سیاه به سراغ جناب مدیر می رفت و او را وسوسه می کرد که یک دستگاه ویدئوی خانگی بخرد تا در این شهر کوچک و غریب حوصلۀ خانواده اش سر نرود. بالاخره جناب مدیر قانع می شد و پول را می پرداخت و ویدئو را به خانه می برد غافل از این که همان روز ماموران «کمیته» به خانه اش می ریزند و «آلات لهو و لعب» را در آنجا می یابند. مدیر بیچاره در یک لحظه تمام آمال و آرزوهای ارتقاء شغلی اش را نقش برآب می دید و وحشت زده از «رسوایی اخلاقی» ، «آبروریزی» و «بریده شدن نان»، به دنبال پناهگاهی می گشت. در این زمان، امام جمعه وارد کار می شد و «پا در میانی» می‌کرد و مدیر بیچاره با هزار بار پوزش و شرمندگی و تعهد به سر کار خود برمی گشت. از این پس آقای مدیر، غلام حلقه به گوش «حاج آقا» می شد. امام جمعه بر تمام«عزل و نصب ها»، «مناقصه ها و مزایده ها» و «پاداش ها و ترفیع ها» اعمال نفوذ می کرد و مدیر هم که دستش زیر سنگ «حاج آقا» بود «ولایت امام جمعه» را بر خود فرض می دانست!
ماجرای امام جمعۀ جهرم، سال هاست در سرتاسر نظام جمهوری اسلامی رواج دارد. نهادهای پشت پرده ای در این نظام (همچون سونای زعفرانیه!) ماموریت دارند تا مدیران و افراد صاحب نفوذ را دچار آلودگی های اخلاقی یا مالی کنند (و البته هرچه از عمر این حکومت گذشت فساد گسترش یافت و تعمیق شد و جای آن ویدیوی معصوم را رسوایی‌ها و بدهکاری‌های جدی گرفت.) این قربانیان به دام افتاده، طبقۀ اجتماعی خاصی را تشکیل می دهند که در اقشار و اصناف مختلفی حضور دارند. بسیاری از مدیران و افراد صاحب نفوذ (از هنرمندان و قهرمانان ورزشی گرفته تا ریش سفیدان بازار و مسجد) با «پا درمیانی» حاج آقا از تله ای که به دستور خود حاج آقا جلوی پایشان گذاشته شده بوده رهایی یافته اند و «بدهکاران بزرگ» حاج آقا محسوب می شوند.
غرض از ذکر این ماجرا این بود که هموطنان بدانند همۀ آنها که در نماز جمعه و راهپیمایی های حکومتی با پیراهن سفید یقه بسته و کت و شلوار سرمه ای حضور می یابند دل شان با نظام نیست، بخشی قابل توجه از آنها از مشتری های ویدئوی حاج آقا هستند. روزی که «حاج آقا» بر زمین بیفتد، اگردیگران قلوه سنگ به سوی حاج آقا پرتاب کنند، آنها پاره آجر به سر حاج آقا خواهند زد!
پی نوشت:
«مانس اشپربر» روانشناس اتریشی در کتاب «تحلیل روانشناختی استبداد و خودکامگی» می نویسد: «برای فهم این نکته که چرا آدم قدرت طلب به هر وسیلۀ ممکن در صدد تصاحب قدرت است، نیاز چندانی به روانشناسی نیست. اما وقتی کسی به چماقی که بر سرش فرود می آید به چشم عصای اعجازگر می نگرد و آن را می بوسد، برای فهم چنین حالاتی به شدت به روانشناسی نیازمندیم».