Get Mystery Box with random crypto!

در یک مرکز خرید ، بانویی محترم آمدند جلو و ابراز محبت کردند و | دکتر شیری

در یک مرکز خرید ، بانویی محترم آمدند جلو و ابراز محبت کردند و من نیز متقابلا به ایشان و همسرشان عرض ادب ‌و تشکر کردم؛ خانم گفتند :
- دکتر من از گوش نیوشهای شما خیلی استفاده کرده ام… البته چند تا از درسها را هم خریده ام
من از اشاره آخرشان، خنده ام گرفت و با لبخند گفتم نمیدانم وقتی کسی میگوید درسهای ما را خریده دقیقا باید حز تشکر چه بگویم؟
یهویی شوهرشان یا یک لبخند خاص گفت« مثلا این ساعتی که دست شماست، نصف پولش را خانم من داده»
من جاخوردم ! با اینکه مشهورم به شوخ بودن ولی در اولین برخورد با یک غریبه انتظار چنین شوخی تندی را نداشتم، در کسری از ثانیه ذهنم گارد گرفت که متقابلا با طنز جواب دهم حتی با خنده و چشمک به آقا گفتم تحمل جوابش را داری؟ ولی درونم مکث کرد، مهمترین اتفاق آن گفتگو ابراز محبت آن بانو بود و من نمیبایست آن را خراب میکردم ، چه بسا شوهر به دلیلی قصد متلک گفتن به همسر خودش را داشته، من نمیبایست با واکنش خودم، در آن بازی مشارکت میکردم ، بنابراین خندیدیم و خداحافظی کردیم
————-
شاید پانزده سال پیش با حاضرجوابی و تیزگویی در شرایط مشابه، این هذیان را میپروریدم که از کسی در کلام نمیخورم اما تجربه ۴۹ سال زندگی، باید آدم را متواضع تر کند؛ صبورتر کند، تاب آورتر کند وگرنه جه فایده که هی عیدها بیاید و برود؛ ماه رمضانها بیاد و برود و چیزی دروت آدمی، « نو» نگردد؟
————
همه ما در زندگی اجتماعیمان ‌در حال داد و ستدیم؛ احتمالا مضحک است من به کارمندم گوشزد کنم این رستورانی که میروی به خاطر حقوق دریافتی ماست با ایشان بگوید این پاسخگویی تلفنی دفتر صدقه سری منه! هر دو حرف درست اند اما گفتنی نیستند؛ اساس دادوستد اینست که خدمتی میکنیم و دستمزدی دریافت میکنیم و دستمزدمان را به کسی دیگر میدهیم و خدمتی دریافت میکنیم… این چرخه ادامه دارد؛ همه یک زنجیره داد‌ و ستد میسازیم.
————
ممنونم که در این سالها با خرید خدمات و کتاب و درس غیرحضوری از خانه توانگری، به من و همکارانم فرصت خدمتگزاری دادید؛ دعایمان کنید خداوند لیاقت خدمتگزاری بیشتر و تواضع متناسبش به ما دهد.
مخلص،
علیرضاشیری

https://www.instagram.com/p/C5X36WvNnaJ/


@drshiri