تو کافه میز بغلی داشتن جرات حقیقت بازی میکردن یکیشون اومد از | قفل دژاوو
تو کافه میز بغلی داشتن جرات حقیقت بازی میکردن یکیشون اومد از غذام خورد وگفت ببخشید داریم بازی میکنیم، دو دقیقه بعد رفتم تف کردم تو چاییش حالا هر چه بهش میگم داریم بازی میکنیم میگه نه تنهایی نمیشه بازی کرد شما کینه ای هستی دژاوو