2020-11-17 08:30:05
خلاصه کتاب اخلاق و اقتصاد
نویسنده : آمارتیا سن مترجم : حسن فشارکی
علی مسعودی
آماتیا سن برنده جایزه نوبل در سال 1998 در این کتاب در قالب سه مقاله به نقد تفکر رایج در اقتصاد مدرن درباره انگیزههای انسان میپردازد. او به دفاع از این نظریه می پردازد که در کنار عواملی چون نفع شخصی باید به تصمیمات اخلاقی و عواطف انسانی توجه شود . جریان اصلی اقتصاد، رفتار انسانی را با سازگاری درونی گزینش و همچنین، با حداکثر کردن نفع شخصی یکی میگیرد اما سن متذکر میشود که نه مدرکی برای این مدعا که حداکثر کردن نفع شخصی بهترین برآورد برای رفتار واقعی انسان است، وجود دارد و نه اینکه این فرض لزوما به شرایط اقتصادی بهینه منتهی خواهد شد.
یکی از مهم ترین پرسش هایی که انسان از ابتدا با آن مواجه است این سوالی است که سقراط مطرح میکند "چگونه باید زندگی کرد؟" اما اقتصاد خود را از این سوال برکنار میداند و جواب آن را بدیهی و ساده می انگارد. کما اینکه این سوال بخشی از زندگی و رفتار انسان ها را درگیر خود کرده. در اقتصاد مساله اصلی فقط یافتن وسیله ای است مناسب برای رسیدن به آنها.
رفتاری انسانی عمدتا مبتنی بر انگیزههای ساده فرض میشود که میتوان آنها را به آسانی تعریف کرد.
تاکید بر سوال انسان چگونه باید زندگی کند و مسائل اخلاقی بدین معنی نیست که انسان ها همواره همان کاری را می کنند که از لحاظ اخلاقی مدافع آناند ،بلکه تنها به معنای پذیرفتن این امر است که الزامات اخلاقی نمیتواند هیچ گونه پیامدی برای رفتار واقعی انسان نداشته باشند. سن این را "دیدگاه اخلاقی به انگیزه" می نامد
در رویکرد اقتصاد به عقلانیت، یعنی حداکثر کردن نفعی شخصی این فرض در نظر گرفته شده است که بین گزینش شخصی فرد و نفع شخصی او به طور ضروری تطابق وجود دارد. این سوال مطرح می شود که چرا باید بین عقلانی بودن منحصر به عنوان تعقیب نفع شخصی باشد ؟ دیدگاه معطوف به نفع شخصی از عقلانیت این را لازم میدارد که به طور قطع دیدگاه اخلاقی از انگیزه طرد شود. اینکه خودخواهی فراگیر را واقعیت به شمار آوریم شاید اشتباهی بیش نباشد اما اینکه خودخواهی را ملاک عقلانیت بدانیم ، حقیقتا مهمل است
سپس به نقد کسانی که اندیشه نفع شخصی را به آدام اسمیت نسبت میدهند میپردازد و میگوید ارجاعات مکرری که به دیدگاه آدام اسمیت در مورد جهان شمول بودن و کارایی رفتار معطوف به نفع شخصی داده میشود شواهد چندانی برای تایید اعتقاد وی نسبت به هیچ کدام از این دو مورد وجود ندارد. جمله اساسی اسمیت این بود "گرچه اصول مال اندیشی معمولی همواره بر کردار هر فردی حاکم نیست، اما همواره کردار اکثریت هر طبقه یا صنفی را تحت تاثیر قرار میدهد "و سپس نتیجه میگیرد "نفع شخصی بر اکثریت انسان ها تسلط دارد" اما همان طور که در کتاب نظریه احساسات اخلاقی توضیح میدهد نفع شخصی را تنها عامل رفتار انسان نمیداند. همین طور که اپیکور را بخاطر اینکه تمام فضیلت ها را در یک عامل جستوجو میکرد سرزنش کرد. اسمیت برخلاف ریکاردو با قانونی که به نفع فقرا،تحت عنوان "حمایت از مستمندان " وضع شده بود مخالف نبود؛ هر چند با قوانین دست و پا گیر مخالفت میکرد.
و سپس به اقتصاد رفاه میپردازد و مبانی آن را مورد نقد قرار میدهد و میگوید فایده در بهترین حالت بازتابی است از بهزیستی یک شخص ولی موفقیت شخص را نمیتوان برحسب بهزیستی او داوری کرد همچنین مشخص کردن تمایز تمایز میان جنبه کنشگری و جنبه بهزیستی در یک شخص ما را ملزم به اخذ این دیدگاه نمیکند که موفقیت شخص در کنشگری باید از موفقیت از نظر بهزیستی ، مستقل یا کاملا جداشدنی باشد(فرد موفق لزوما ثروت مند نیست)
در کنار این موضوع ما در اقتصاد بین مطلوبیت های افراد رده بندی انجام میدهیم و به اصطلاح الگوی" رده بندی کامل متوازن" را پیدا میکنیم در حالی که لزومی ندارد دو راهه های عمیقا نفاق افکنانهای اختراع کنیم وقتی که چنین دوراهههایی وجود خارجی ندارند
این کتاب نه کتابی انقلابی بر علیه اصول اقتصاد مدرن بلکه صرفا خواهان اصلاح و تعدیل آن نسبت به اخلاق است. نویسنده اعتراف میکند که این تعدیل و تغییر بسیار سخت و پیچیده اما میخواهد نشان دهد این کار بسیار ارزشمند و قابل توجه خواهد بود.
@Ecopia_atu
260 views05:30