دکتر شریعتی در کتاب خاطراتش مینویسد: شب جمعه بود ، رفتم خونه | محافظ
دکتر شریعتی در کتاب خاطراتش مینویسد: شب جمعه بود ، رفتم خونه دیدم زنم داره نماز میخونه تا خم شد برای رکوع یکی با پشت دست زدم در کونش گفتم : امشب شب جمعس کونت پارس،
بعد رفتم تو آشپزخونه آب بخورم دیدم زنم اونجاس و میگه : ببین مامانم نمازش تموم شده سفره رو بندازم ...