پسره دوس دخترشو میبره ته یه کوچه بن بست بعد زیپشو باز میکنه یه دستش رو میزنه به دیوار یه دستشم کیرشو در میاره بیرون به دختره میگه بخورش!
- نه بدم میاد ...
+ گفتم زود باش الان یکی میاد
- نه من بدم میاد
+ گفتم بابا زود باش نرین به اعصابم
- گفتم نمیتونم من حالم بد میشه
همینطور که بحث میکردن یکی از در اومد بیرون گفت : داداش من خودم برات میخورم، ولی ناموسن دستتو از رو زنگ ما بردار ننمونو گاییدی!
#داستان
اتصال به پروکسی
@EfshaMan | رسانه افشا