Get Mystery Box with random crypto!

ماجراهای آلفردو و عرق سگی ! سالهای بسیار دور ، در یکی از شهر | اقتصاد بازار

ماجراهای آلفردو و عرق سگی !


سالهای بسیار دور ، در یکی از شهرهای ایتالیا جوانی بود به نام آلفردو. آلفردو دکه کوچکی داشت که در آن عرق سگی می‌فروخت. او هر بطری عرق سگی را دو لیره می‌فروخت. هزینه تولید عرق سگی چیزی حدود ۱/۸ لیره بود. به‌همین دلیل آلفردو در ازای فروش هر بطری عرق سگی چیزی حدود ۰/۲ لیره سود می‌برد. او در روز ۲۰۰بطری عرق می‌فروخت، بنابراین درآمدش روزانه ۴۰لیره بود و با این درآمد کم، زندگی را با مادرش به دشواری میگذراند.

روزی دولت بنیتو موسولینی قانونی به تصویب رساند که در آن خرید و فروش عرق سگی ممنوع اعلام می‌شد. اینگونه بود که فردای آن روز ماموران پلیس به مغازه او هجوم آوردند و مغازه او را پلمپ کردند.

آلفردو تنها و سرگردان به پارک پناه برد. او در پارک ناراحت و غمگین شروع به راه رفتن کرد و بر بخت بد خود بسی گریست. در حالی که سرش را به درختی تکیه داده بود داشت هق‌هق می‌زد، ناگهان یک نفر از پشت سرش گفت: "هی آلفردو! خوب شد پیدات کردم. بد جوری تو خماری موندم رفیق. امروز تمام عرق فروشی‌های شهر رو تعطیل کردند و من هم نمیدونم باید از کجا عرق گیر بیارم. تو چیزی تو خانه‌ات داری به من بدی؟ من حاضرم به جای ۲ لیره، بهت ۱۰ لیره بدم".

آلفردو در بهت فرو رفت. سریع به خانه رفت و در زیرزمین به جستجو پرداخت. تعدادی بطری عرق سگی پیدا کرد. یکی از آنها را در کیسه‌ای مشکی گذاشت و یواشکی به پارک برگشت و بطری را بدست مشتری داد و ۱۰ لیره را گرفت. او در پایان به مشتری گفت: "اگه باز هم خواستی بیا همینجا. به دوستان قابل اعتمادت هم بگو. اسم رمز هم این باشه: آقا ببخشید! شما دیروز بازی اینتر و یونتوس رو دیدید؟"!

در روزهای بعد هم آلفردو به پارک می‌رفت. هر روز تعداد بیشتری مراجعه می‌کردند. در هفته نخست، مشتری‌های او به ۱۰ تن رسیده بود. در هفته دوم مشتری‌های او ۳۰ تن شده بودند. درآمد او کم‌کم روزانه به ۲۰۰ لیره رسیده بود. او خانه‌ای جدید خرید. برای مادرش خدمتکار گرفت که لازم نباشد کار کند. با ویتوریای جوان نامزد کرد و برای او گردنبند طلا خرید. دوستان جدیدی پیدا کرد: لئوناردو، کارلو، الساندرو ...!

کم‌کم شهرتش فزونی گرفت طوری که پلیس به افزایش ثروت او مشکوک شد که نکند او دارد بصورت مخفیانه عرق سگی می‌فروشد. اینگونه بود که ماموری را برای تحقیقات روانه کرد. مامور فردای آن‌روز به اداره برگشت و گفت: نه قربان، آلفردو هیچ قانون‌شکنی انجام نداده!

مامور دیگری را فرستادند و او هم همین را گفت. مامور دیگر نیز همینطور! و اینگونه بود که خیال رئیس پلیس راحت شد که مشکلی در کار نیست.

آن مامورها برای حق‌السکوت روزانه ۵لیره از آلفردو شیتیل می‌گرفتند و هر از گاهی هم از خود آلفردو عرق می‌خریدند. آلفردو در این مدت حسابی به این ماموران رشوه داد. کم‌کم خود رئیس پلیس هم شروع به رشوه گرفتن کرد.

مدت‌ها گذشت تا اینکه بنیتو موسولینی به گسترش یک باند مافیایی در کشور مشکوک شد. او اختیارات سازمان جاسوسی را برای نفوذ در مافیا افزایش داد، اما افسوس که دیگر دیر شده بود. آلفردو حتی افرادی را در بین خود مقامات فاشیست خریده بود که از قضا یکی از آنها رئیس اطلاعات موسولینی بود. این شخص از کل کشور برای آلفردو اطلاعات می‌آورد. مرتب هم موسولینی را در مورد مافیا گیج می‌کرد. در نهایت آلفردو با متفقین متحد شده و زمینه سقوط موسولینی را فراهم کرد.

بعد از روی کار آمدن نظام جدید، نخست وزیران توسط آلفردو نصب و عزل می‌شدند. در واقع همه سیاستمداران فهمیده بودند که «پدرخوانده» کیست. چندبار چندتن از سیاستمداران مستقل تلاش کردند که خرید و فروش عرق سگی را بار دیگر آزاد کنند ولی همگی به شکل فجیعی ترور شدند!
.
نشانی "اقتصادبازار" در شبکه‌های اجتماعی:

https://instagram.com/EghtesadBazar

http://Eitaa.com/EghtesadeBazar

https://ble.ir/EghtesadBazar


کانال اقتصادبازار
t.me/EghtesadBazar