2021-07-13 07:31:13
پارت107
چند دقیقه ای سکوت کرده بودم که باصدای جناب سرهنگ به خودم امدم
ج سرهنگ:اقای علیخانی.... پشت خطین صدام رو میشنوین
احسان:ب بله ببخشید ایشون همسربنده هستن چطور چیزی شده اتفاقی افتاده
ج سرهنگ:متاسفانه ایشون تصادف بدی کردن توجاده شمال باماشینشون بودن حالشون مثل اینکه موقع رانندگی خوب نبوده سرعتشونم بالا بوده الانم بیمارستانن
باورم نمیشدانگارتوشک قرارگرفته بودم
ج سرهنگ:اقای علیخانی زودترخودتون روبرسونبن بیمارستان بایدبه چندتااز سوالای ماهم جواب بدین یه سری مدارکم توماشین خانومتون پیداکردیم بایداوناروببینین وراجبشون چند تا سال بپرسیم ازتون
نمیدونستم بایدخوشحال باشم یا ناراحت دعا دعا میکردم مدارکی که توماشین سحربوده برعلیه من یامهنا نباشه
احسان:چشم کدوم بیمارستان
جناب س:بیمارستان(.... )
بعد ازاتمام مکالمم با جناب سرهنگ
کیمیاکه انگار متوجه مکالمه من وجناب سرهنگ شده بود
کیمیا:کاش بمیره خدا شرش رو کم کنه
احسان:دعا کن مدارکی که توماشینشه برعلیه من یا مهنا نباشه اون دختره عوضی هرکاری از دستش برمیاد زنده بودن ومردنش هم اصلا برای من مهم نیست
همزمان با تمام شدن حرفم با عجله به طرف اتاق رفتم و حاضر شدم
رضا:میخوای منم باهات بیام
مامان م:اره مادر برو خوب نیست این موقع شب تنها بری
سری تکون دادم ورضاهم بعد ازچند دقیقه حاضر شد وبعد ازخداحافظی با مامان مریم وکیمیا ازخونه بیرون رفتیم
سوار ماشین شدیم وبعد از روشن کردن ماشین به طرف بیمارستان حرکت کردیم
مهنا
روز بعد نزدیک ساعت دوازده ظهر شده بودکه با صدای گریه ایلیا کوچولو از خواب بیدار شدم
عمه زهره هم کنار من وبچه ها خوابیده بود و با شنیدن صدای گریه ایلیا ازخواب بیدار شد
دیشب تا بعدازنمازصبح با عمه زهره مشغول حرف زدن شده بودیم وبچه هام هم بعد ازنماز صبح در کنار من وعمه زهره خوابیدن
ایلیا کوچولو رو ارام به اغوشم گرفتم
ارام ارام نوازشش دادم اما هرکاری می کردم اروم نمیشد
عمه:بلکه دلش درد می کنه عزیزم
مهنا:نه یعنی نمیدونم
عمه زهره ارام گونه ایلیا رو بوسید
عمه ز:چی شده خشگل عمه جاییت درد می کنه
ایلیا بازبون شیرین وکودکانش دستش رو شکمش گذاشت
اینجا:اینجام درد می کنه
عمه:الهی قربونت بشم ازبس دیشب با عمو مهدی واین وروجک زیبا ورهم خوری کردین خوبه باز ادن وروجک زیبا حالش بدنشده
مهنا:حالاباید چیکارکنم بچمو ببرم بیمارستان
عمه:وای دختر تو هم اتفاقی نیفتاده نگران نباش الان یه دمنوش درست می کنم حالش خوب میشه
عمه زهره همزمان ازروی تخت بلند شد
ایلیا کوچولو رو ازروی تخت بلند کرد وبه اغوشش گرفت واز اتاق بیرون رفت
خودم هم ازروی تخت بلند شدم و پشت سرعمه از اتاق بیرون رفتم
مهنا:عمه جون بچه رو بدین به من شما زحمت درست کردن دمنوش، رو میکشین اذیت میشین
عمه:نه بزار بغلم باشه بخدا دلم غش، میرفت بچه تو وکیمیا رو بغل کنم
لبخندی رو به عمه که باذوق در حالی که ایلیا کوچولو رو در اغوشش داشت مشغول درست کردن دمنوش، بود زدم
مهنا:چند ماهشه جنس بچشون مشخص شده
عمه ز:سه ماه دیگه انشالله فارق میشه
مهنا:به سلامتی خوب نگفتین بچشون چی دختره یا پسر دارم از فضولی میمیرم
عمه زهره هم لبخندی باذوق به طرف من زد
عمه:دوقلوین
مهنا:چی گفتین
عمه:بله عمه خانوم دوقلوین یک ماه پیشونی یک کاکل زری
قطرات اشک از شدت خوش حالی اویزون گونه هام شده بود
مهنا:کاش زودتر برسیم تهران دلم واسه داداش، رضا خیلی تنگ شده الانم که بعد از این همه سال داره پدر میشه
عمه زهره هم لبخندی به تایید حرفم زد وبعد از دقیقه دمنوش ایلیا رو اماده کرد
ایلیا کوچولو رو روی صندلی نشوند وارام ارام دمنوش رو به ایلیا داد
خداروشکر حال ایلیابعدازخوردن دمنوش بهترشده بودورنگ روش هم برگشته بود
مهنا:بهتری پسرم دردی که دیگه نداری
ایلیا:نه ولی گرسنمه
مهنا:ازدست تو ای شکموی مامان
عمه:الان صبحانه رو اماده میکنم
عمه زهره مشغول اماده کردن سفره صبحانه شد همون موقع صدای بازشدن درب خونه بلندشد وعمو مهدی به همراه اقاشهاب واردخونه شدن
عمو وشهاب:سلام
عمه:سلام خسته نباشین
مهنا:سلام صبح بخیر
عمو:ظهر بخیر بلکه تازه ازخواب بیدار شدین
مهنا:بله
شهاب:مهناز امده
عمه:مگه کجارفته ماکه اصلا متوجه بیرون رفتنش نشدیم
شهاب:باشهره خانم برای گرفتن مدارکش که توهتل جاگذاشته بودقرارگذاست
مهنا:چی وای نه نباید میزاشتین بره
شهاب:نگران نباش خداروشکر پلبس یعنی همکارای عمو مهدی مهران رو که امروزتوهتل بوددستگیرکردن شهره خانمم میخوادبیادتهران باما
مهنا:واقعایعنی واقعامهران روگرفتن
عمو:اره عزیزم ماخودمون وقتی مهران رودستگیرکردن توهتل بودیم الانم از اداره پلیس میایم
عمومهدی همزمان باتمام شدن حرفش چندبرگ کاغذکه بلیطهای مربوط به پروازمون بودازکیفش دراوردوروی میز گذاشت
عمو:اینم ازبلیطای تهران فرداساعت شش عصرپرواز داریم
همون موقع صدای زنگ ایفون خونه هم بلندشد
شهاب:حتمامهنازه
وهمزمان اقاشهاب باخوشحالی به طرف ایفون رفت
1.3K views04:31