Get Mystery Box with random crypto!

هرگز این قصه ندانست کسی: آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست سر | احساس شیرین

هرگز این قصه ندانست کسی:
آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست
سر فرو داشت، نمی‌گفت سخن
نگهش از نگهم داشت گریز
مدتی بود که دیگر با من
برسر مهر نبود ...

آه، این درد مرا می‌فرسود:
«او به دل عشق دگر می‌ورزد؟»
گریه سر دادم در دامن او
های هایی که هنوز
تنم از خاطره‌اش می‌لرزد!
بر سرم دست کشید
در کنارم بنشست
بوسه بخشید به من
لیک می‌دانستم
که دلش با دل من سرد شده‌ست ...!

«هوشنگ ابتهاج»

@ehsaseshiriin