Get Mystery Box with random crypto!

EHSASSEMAAN

لوگوی کانال تلگرام ehsassemaan — EHSASSEMAAN E
لوگوی کانال تلگرام ehsassemaan — EHSASSEMAAN
آدرس کانال: @ehsassemaan
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 5
توضیحات از کانال

😍😍😍😍😍
چترِ باران زده‌ ات رویِ سرم هست هنوز
من و معشوقِ خیالی به خیابان زده‌ایم...
💞💕💞💕💞💕

Ratings & Reviews

4.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2017-10-03 18:33:33 ‏دلم برای منی که تو را دوست دارد
و تو دوستش نداری ، عجیب می‌سوزد !

@EHSASSEMAAN
302 views naz , 15:33
باز کردن / نظر دهید
2017-10-03 17:32:02 یادم نمی‌کنی و ز یادم نمی‌روی
یادت بخیر یارِ فراموشکار من ..

#شهریار
@EHSASSEMAAN
298 views naz , 14:32
باز کردن / نظر دهید
2017-09-30 19:30:16 و در پایان تمامِ چیزی که یاد گرفتم این بود که چطور تنهایی قوی باشم.

@EHSASSEMAAN
313 views naz , 16:30
باز کردن / نظر دهید
2017-09-29 23:04:29 مـــــن

درست جایی باختم

کہ فکر میکردم

دارم بہ آرزوهــــام میرســـــم...

@EHSASSEMAAN
297 views naz , 20:04
باز کردن / نظر دهید
2017-09-28 12:38:23 پیامش روی صفحه ی گوشی بالا اومد ...
"جلوی در دانشگاه منتظرتم ..تموم شدی بیا .."
یکم خیره به صفحه ی گوشی موندم ,با مکث تایپ کردم:
"کلاس دارم .."
فوری جواب داد :
" یکشنبه ها تا سه کلاس داری .."
انگشتامو رو کیبورد به دروغ لغزوندم :
"جبرانی انداخته استاد تجزیه تحلیل ... "
یه دقیقه نگذشت که پیامش رسید :
"همکلاسیات دارن میرن همه .. منتظرتم .."
از روی نیمکت جلوی دانشکده بلند شدم و بی عجله و قدم زنون رفتم تا در فنی ,...
اونور خیابون با همون استایل همیشگیش وایساده بود ...
دست به جیب , با لبخند یه وری مغرورش ...!!
خیابونو رد کرد و رسید کنارم ,فکر کنم قدم به زور تا بازوش میرسه ..!
دستشو که تکون داد سمتم هردوتا دستامو فرو کردم تو جیبامو نگاهمو دوختم به کفشام ,...
آروم زمزمه کردم:
"هوا یهویی خیلی سرد شد .."
جرئت نکردم دیگه نگاهش کنم ...
صدای خنده ی زورکیشو شنیدم :
"بریم آب هویج بستنی ..؟؟"
آهسته گفتم :
"سرده هوا ,قهوه ی تلخو ترجیح میدم .."
دیگه نخندید ,سرمای هوا دلیل خوبی نبود برای رد کردن پیشنهاد بستنی از طرف منی که بستنی به قول خودش دینم بود ..!!
دستاشو برد تو جیبش ,...
قبلنا بهش گفته بودم این ژاکتتو دوست دارم ...
جیباش اندازه ی دستای جفتمون جا دارن ,اما این بار دیگه حسرت نخوردم به گرمای دستایی که ...!!
دستشو حائل کمرم کرد و راه افتادیم ,..
زیادی جنتلمن بود مرد من ,...
"گویا برای همه...!"
توو کافی شاپ همیشگی ,کنار شیشه ی بخار گرفته ی رو به شلوغی خیابون دم غروب نشست جلوم ...
با انگشت اشاره خط انداختم رو بخار شیشه ...
یکم که گذشت شیشه به گریه افتاد ..
پرسید:
"مطمعنی بستنی نمیخوری ..؟؟"
باید از یه جایی شروعش میکردم که تمومش کنم ...
بدون اینکه نگاهش کنم گفتم :
"میدونی ,وقتایی که توی برف و کولاک زمستون میومدیم و بستنی میخوردیم و میخندیدی بهم و میگفتی دختر تو دیوونه ای ,دیوونه نبودم ...
"دلم گرم بود ..!"
دستامو که میگرفتی و میذاشتی توو جیب خودت , دستام گرم میشد و سلول به سلول جون میگرفت و راه میگرفت تا دلم ... بعد دلم گامب گامب میزد واس عشقی که مال من بود ,...
"الان سردمه ..."
شاید یه فنجون قهوه گرمم کنه .."

نمیدونم چقدر توو سکوت گذشت , به حرف اومدم :
"دیروز با زهرا رفتیم تا ولیعصر ..."
دستش روی میز مشت شد ,چقد رگای برجسته ش بهش میومد ...
"من به دلم نبود بریم, زهرا اصرار کرد ...
بعد نمیدونم کجا بود که زهرا گفت :
اونجارو ..!
این پسره رو ..
چقد شبیه آقاتونه ...
بعدم خندید ...
من بازم به دلم نبود نگاهش کنم ,هیشکیو جز تو نگاه نمیکنم آخه ..
بعد که زهرا گفت این همون دستبندی نیس که تو براش گرفته بودی ..؟؟
نگاهش کردم ,شبیه تو نبود, همه چیز همون بودا...
همین قد و بالا , ...
غرور ,
پالتوی مشکی ,..
دستبند چرم مشکی ,..
همین دستای مردونه با رگای برجسته که قفل شده بود توو دستای هرکی غیر از من ...
خودت بودیا ... اما تو نبودی .."
خواست حرفی بزنه که انگشتمو گرفتم جلو بینیم :
"هیس ..!!"
یادته میگفتم هیشکی مثل تو نیست ..؟؟
از دیروز هر مردی که دیدم و دست دختریو گرفته بود شبیه تو بود ,
نمیخوام بعد از این با دیدن دستای توو هم قفل شده ی دونفر دلم بلرزه که شاید تو ..!"
صداشو به زور شنیدم :
"تو عشقی ...
اون فقط ..
یعنی من ...!! "
کیفمو چنگ زدم و بلند شدم , بازم نگاهش نکردم :
"اگه عشق بودم چشمات جز من کس دیگه ایرو نمیدید , اگه عشق بود گرمی دستاتو حروم هر رهگذری نمی کردی, اگه عاشق بودی ... اگه بودی ...!! "
یه قطره اشکی رو که میومد راه بگیره رو گونه م پاکش کردم :
" کاش لااقل نمیبردیش پاتوق همیشگیمون .."
دستشو دراز کرد دستمو بگیره ,اما وسط راه پشیمون شد انگار ,..
مشتش کرد و محکم کوبید رو میز
بی صدا از کنارش گذشتم , شنیدم یه بیت از شعرامو زیر لب زمزمه میکرد :
" چقدر ساده از دست دادمت ..



@EHSASSEMAAN
298 views naz , 09:38
باز کردن / نظر دهید
2017-09-25 17:29:13 خوبم،
مِثل كسى كه بعد از يك تصادف،
بلند ميشه و ميگه نگران نباشيد من خوبم..
و چند قدم اون طرف تر ميفته روى زمين!
@EHSASSEMAAN
247 views naz , edited  14:29
باز کردن / نظر دهید
2017-09-16 13:18:31 دیگه چیزی تا پاییز نمونده


خداحافظ تابستان
خداحافظ پوست هاى تيره
خداحافظ استخر و باشگاه
لباس هاى رنگى رنگى
كفشهاى صندل
شبهاى تا صبح بيدار پاى فيلم و اينترنت
روزاى تا به ظهر خواب
مهمونى و دوره همى
شب گردى
مسافرت بى برنامه
خداحافظ زندگى بى دليل
واقعا تابستون كوتاهه
خداحافظ تابستون96
3 ماه گذشت
بعضیها دلشون شکست...
بعضیها دل شکوندن...
خیلی ها عاشق شدن و خیلی ها تنها...
خیلی ها از بینمون رفتن...
خیلی ها بینمون اومدن...
گریه کردیم و خندیدیم...
زندگی برخلاف آرزوهامون گذشت

آرزو دارم پاییزی که در پیش رو دارید آغاز روزهایی باشه که آرزوشو دارین
@EHSASSEMAAN.
275 views naz , 10:18
باز کردن / نظر دهید
2017-09-16 13:13:27 من با کسی دعوا میکنم که میخوام تو زندگیم نگهش دارم؛
وگرنه اگه مهم نباشه میذارمشو میرم...
@EHSASSEMAAN.
263 views naz , 10:13
باز کردن / نظر دهید