برادر و خواهر معلم! در حالى كه فرصتها چون ابر مىگريزند و | استاد علی صفایی حائری (عین صاد)
برادر و خواهر معلم!
در حالى كه فرصتها چون ابر مىگريزند و زمان همچون كودكان پابرهنه در كوچههاى شهر مىدود و ما در كار تماشاى «خسران» خويش، در معاملهاى كه هر ثانيه، «هستى» را با «نيستى» مبادله مىكنيم،
آيا لحظهاى انديشيدهاى؟ و با طرح چند سؤال از خويش، ابرهاى بارور در گذر زمان را به «باريدن» و سيراب كردن، واداشتهاى تا در بارش زلال آن به «رويش» و «فلاح» برسى؟ كه... «كه هستى»، «چه مىكنى»، «براى كه كار مىكنى»، «چرا كار مىكنى»، «در كجا هستى»، «به كجا مىخواهى بروى»، «به كجا رسيدهاى» و «به كجا رساندهاى»؟!!
بگذار، صميمانه از تو بپرسم، اين سؤال را كه، راستى، «چرا معلم شدهاى؟»
انگيزه و نيت تو براى انتخاب اين كار چه بوده است؟ آيا معلمى را به عنوان يك «شغل» همانند ساير شغلها، براى كسب درآمد گزيدهاى؟
آيادر طلبِ يك كار به اصطلاح بىدردسر و با چند ماه تعطيلى با مزد و مواجب، بودهاى؟
اگر چنين است، در خويش، تجديد نظر كن و مسئوليت خدايى و انسانىات را به خاطر آور، كه تو همانند يك كارمند اداره نيستى.
تو با «انسانهايى» سر و كار دارى كه بسيارى از مسائل «زندگى» شان را از تو مىآموزند، اعمال و حركات تو را الگو قرار مىدهند.
بخش عظيمى از شخصيتشان را «حرفها» و «رفتار» «تو» مىسازد. اگر فاسد باشى، نسلهايى را فاسد كردهاى و اگر صالح باشى، نسلها را اصلاح كردهاى.