Get Mystery Box with random crypto!

﷽ همنشین حضرت موسی(ع) روزي حضرت موسي(عليه السلام) در منا | کانال امام رضا(ع)



همنشین حضرت موسی(ع)

روزي حضرت موسي(عليه السلام) در مناجات عرض كرد: خدايا! از تو مي‌خواهم كه همنشين مرا در بهشت به من بنمايي تا او را بشناسم. در اين هنگام، جبرييل نازل شد و گفت: اي موسي! خداي تعالي تو را سلام مي‌رساند و مي‌فرمايد: همنشين تو در بهشت، فلان مرد قصاب است. موسي آمد تا به دكان او رسيد، جواني را ديد كه مشغول قصابي بود و به مردم گوشت مي‌فروخت. مدتي او را زير نظر داشت، امّا عمل برجسته‌اي از او نديد. چون شب فرا رسيد، قصاب مغازه‌اش را بست و به سوي خانه رفت. موسي نيز همراه او آمد. چون به در منزل رسيد، موسي گفت: اي جوان! آيا مهمان مي‌خواهي؟ قصاب گفت: مهمان حبيب خداست، بفرماييد، خوش آمديد! جوان قصاب، مهمان ناشناس را به خانه آورد و غذايي آماده ساخت. آنگاه زنبيلي را كه به شكل گهواره از سقف آويخته بود فرود آورد. پيرزني بسيار نحيف در آن بود. او را شستشو داد و سپس از غذايي كه آماده ساخته بود، لقمه به دهانش گذاشت تا سير شد. دوباره آن پير زن را در زنبيل نهاد و به سقف آويزان كرد. در آن هنگام، پيرزن دهانش را حركت داد و چيزي بر زبان آورد، امّا موسي آن سخنان را نفهميد. وقتي جوان قصاب با مهمان خود مشغول خوردن غذا شدند.

موسي گفت: اي جوان! بگو ببينم اين پيرزن با تو چه نسبتي دارد؟ جوان گفت: او مادر من است و چون من دستم از مال دنيا تهي است، نمي‌توانم براي او خدمتكاري استخدام كنم تا از وي پرستاري نمايد. از اين جهت، خودم عهده دار كارهاي مادرم هستم. بدین جهت او را در زنبیلی به سقف آویزان کردم که این اطراف حیوانات زیاد هستند و ممکن است به خانه ی ما هم بیایند و مادرم را اذیت کنند. موسی پرسيد: اي جوان! وقتي به مادرت غذا دادي، او چه مي‌گفت؟ قصاب گفت: هر بار كه مادرم را تميز مي كنم و غذا به او مي‌خورانم، در حقم دعا مي‌كند. مي‌گويد: خدا تو را ببخشد و همنشين حضرت موسي در بهشت قرار دهد! موسي گفت: اي جوان! به تو بشارت مي‌دهم كه خداوند دعاي مادرت را دربارة تو مستجاب فرموده است، زيرا من موسي هستم و جبرييل مرا از اين موضوع آگاه ساخت.

داستانهاي جوانان / محمد علي کريمي نيا

@emamreza8_ir