2021-03-29 23:53:32
۱۰ نکته منصفانه و صریح در مورد نماهنگ "منوبشناس"
از سرگیجه در مخاطب شناسی تا مرگ فرم و محتوی در شعر!
_اسماعیل معنوی
۱.نکته اول:
در ابتدا به عنوان کسی که مختصر فعالیتی در زمینه تولید نماهنگ دارم شهادت می دهم که جمع کردن ۴۰ خواننده در یک پروژه کاری بسیار دشوار است. هرچند شرایط ما بعنوان یک مجموعه خصوصی و مردمی با سازمانی همچون اوج که عقبه ای بسیار قوی دارد قابل قیاس نیست اما برخی دشواری های این کار با بودجه و سایر امکانات قابل حل نیست، لذا باید در درجه اول به ماوا و خصوصا تیم تولید "منوبشناس" یک خداقوت اساسی گفت.
۲. نفسِ این کار:
قطعا نفسِ تولید این کار و جمع کردن ۴۰خواننده و خواندن برای ایران بسیار پسندیده و مبارک است و "میتواند" شروع یک اتفاق و جریان باشد اما به جهت اینکه "منوبشناس" در اکثر اعلان هایش یک پروژه ملی و بزرگترین اتفاق تاریخ موسیقی ایران معرفی شده دیگر نمی توان صرفا به عبارت مرسوم "نفسِ این کار..." بسنده کرد، باید با نگاهی دقیق به آن نگریست و وقتی سازمان بزرگی همچون اوج با همه توان پای کار آمده، انتظارِ یک اثرِ در اوج از حیث محتوی و فرم هم از آن می رفت
۳. سرگیجه در هدف و مخاطب:
اساسا این نماهنگ برای چه مخاطبی تولید شده؟ مخاطب خارجی یا داخلی؟ مذهبی یا غیرمذهبی؟ تاکید زیادی بر مفهوم صلح طلبی در کار دیده میشود پس احتمالا نگاهی به عرصه بین الملل دارد، اگر برای مخاطب خارجی بوده چرا به زبان فارسی تولید شده؟ چرا رجزخوانی شروع می شود؟! و اگر برای مخاطب ایرانی ساخته شده چرا بر مدار صلح طلبی؟! مگر ما ایرانیان به صلح طلبی ایران اشکال و تردیدی داریم؟! بهتر نبود به سراغ مفاهیم با اولویتی همچون امیدآفرینی می رفتند؟
اگر برای مخاطب مذهبی ساخته شده چرا خواننده های مورد اقبال قشر مذهبی حضورشان کمرنگ است؟ اگر برای مخاطب غیر مذهبی ساخته شده چرا با صحنه های دفاع مقدس آغاز می شود؟!
۴. ضعف در شعر:
اساسا شعر در یک انفعال به سر می برد. گویی اتهام جنگ طلبی را پذیرفته و تا پایان سعی می کند خود را از این اتهام مبرا کند، موفق هم نمی شود.
شاعر در میانهی شعر میگوید: «منو بشناس که از جنگ نگفتم» در حالیکه همان ابتدای کار شمشیر را از روو بسته و در مطلعاش یک جنگ جانانهی خونین را صحنهپردازی میکند: «اگر سر به سر تن به کشتن دهیم»، اینجا را باید مرگ محتوا در این شعر دانست.
شعر نه به فراخور مدعای شاعرش، یعنی صلحطلبی، سروده شده و نه در خور معرفی ایران است. شاعر به گنجاندن اسامی خاص یعنی دماوند و سبلان و کارون و تختی بسنده میکند و عجیب اینکه این نمادها نمایانگر ایستادگی و خروشندگی و سرسختی هستند نه صلح! دماوند و سبلان و کارون و تختی را اگر در شعر صلح بیاوریم پس سمبلهای شعر مقاومت چیست؟ اینها اگر آیت رواداری ما هستند پس آلت قدارهکشی ما کدام است؟
شاعر با همین نمادها بازی زبانی هم نمیکند و رغبت و رمق آشناییزدایی ندارد. در وزن شعر سوراخ و سکتههای فراوان میبینیم و وزن، در خدمت فرم کار که از قضا شعر جنگ است و سر جنگ دارد نه صلح نیز نیست. چندجای شعر از جمله «ایران همیشهی آزاد» و «خاک آرامش خلیج فارس» اشکالهای زبانی به چشم میخورد و چندجا اشکلالهای نحوی.
چه خوب بود که همانند چهل خوانندهی مدعو که هم سالشمار انقلابند و هم ویترینی از ایران با تنوع فرهنگ و فولکور، شعر هم رنگ و بوی بومی و محلی داشت و برخوردار از وزن و زبانی فاخر و در خور.
۵. فقر موسیقی:
موسیقی یکنواخت و خسته کننده بود، بجز در یکی دو نقطه که "من ایرانم" سهم فرزاد فرزین با آن ژست های خاص و بهروز صفاریان شد! دو نفری که اتفاقا یکی آهنگساز و یکی تنظیم کننده اثر بودند.
ادامه
207 viewsاسماعیل معنوی, edited 20:53