Get Mystery Box with random crypto!

خاطره یک نزاع کودکانه دمِ درِ بلوک، کنارِ خانم همسایه نشسته | "انتخاب موثر"

خاطره یک نزاع کودکانه

دمِ درِ بلوک، کنارِ خانم همسایه نشسته بودم. پسرم با پسر همسایه مشغول بازی بود. گرمِ حرف زدن بودیم که ناگهان پسرم با گریه اومد پیش من و گفت: ماااامان...اون منو زد...
بعد با دست به پسر همسایه اشاره کرد. به ردِ سیلی ای که به صورت پسرم زده بود نگاه کردم، عصبانی شدم..خواستم بلند شم و دعواش کنم که پسرمو زده و همینجا به مامانش بگم که پسرت بی ادبه و حداقل مقداری تربیت یادِ بچه ات بده..
اما با خودم گفتم، اگه من این کارو بکنم، پس پسرم کِی میخواد یاد بگیره از خودش دفاع کنه؟ برای همین دستای پسرمو با آرامش گرفتم و گفتم: معلومه خیلی از این اتفاق ناراحتی..
فین فین کنان گفت: آره خیلی..من که کاری نکرده بودم همش تقصیر اون بود.
گفتم: مثل اینکه دردت اومده که اینجوری گریه میکنی... ادامه مطلب