در مورد حجاب به خاطر وضعیت نمادینی که داره، میشه توضیحاتی ارائه داد که شیرجه حکومت به داخل هزینهها برای حفظ این سنگر، از چه منطقی پیروی میکنه. اما واقعیت اینه که همه سوژهها در داخل فضای پوچگرایانه، حکم وسایلی رو دارند که برای رکابزنی روی دوچرخه ثابت استفاده میشه.
ایرانی میانگین شهری، به مغز خودش فشار میاره که بفهمه اینهمه فشار و تمرکز و حرافی و اغراق درباره یک مسئله جمعیتی، چه هدفی داره، و چند سناریو هم به خودش و دیگران پیشنهاد میده، اما نه خودش و دیگران کاملا قانع نمیشن. چون جوابش تو اون سناریوها نیست.
در پوچگرایی مذهبی «تقلا» جای «جهاد» رو میگیره. زحمت هست، جهت نیست. و اتفاقا کل سیستم برنامهریزی میکنه تا جریان زحمت متوقف نشه. از زحمت پیادهروی گرفته، تا زحمت نذریپزون، تا زحمت مجانی انجام دادن کارهای هیئتی، تا زحمت حاشیهنویسی بر کتب فقهی، تا زحمت پنجاه سفر بین شهری انجام دادن برای منبر رفتن درباره یک موضوع که هیچ علمی دربارهش ندارند.
اینکه تقلا متوقف نمیشه به این دلیل نیست که خستگیناپذیرند. به این دلیله که خستگی برای آدم هدفداره. چون هدف رو میبینیم و فاصلهمون با اون نقطه رو درک میکنیم، خسته میشیم. چون این حس بر ما غلبه میکنه که بعیده برسیم! این محاسبات و ادراکات برای پوچگرا وجود نداره، چون هدفی وجود نداره.