Get Mystery Box with random crypto!

عرفان محمودیان

لوگوی کانال تلگرام erma_official — عرفان محمودیان ع
لوگوی کانال تلگرام erma_official — عرفان محمودیان
آدرس کانال: @erma_official
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 316
توضیحات از کانال

عرفان محمودیان / Erfan Mahmoudian
کانال رسمی عرفان محمودیان
شاعر
ترانه سرا
پیج اینستاگرام:👇
www.instagram.com/erma.official

Admin: @Erfan_mahmoudian

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 3

2020-08-22 23:51:34

1.5K viewsErfan, 20:51
باز کردن / نظر دهید
2020-08-12 17:30:07 گاهی همهء زیبایی های آسمان
تنها می شوند و می ترسند
اما این ترس را به روی خودشان نمی آورند
تا زیبا بمانند!
تنهایی شان که فراوان شود
آنها با آن همه زیبایی
به کجا پناه می برند؟

ماه را می دانم!
ماه را
هرکجا که تو پناه بدهی
آسمانش آنجاست!
و پناهش می دهی
در آسمان پشت پیراهنت...

و پرنده ای اینجا بی تاب می شود
برای پرواز
با بال هایی جا مانده
در یک سقوط ناگهانی!
پس حسرت ماه نبودنش را می خورد
و وقتی که به یاد می آورد
روزی ماه را بوسیده بود
و هرکجا که ماه باشد
بوسهء او هم آنجاست
دلیلی پیدا می کند
برای غمگین نبودن!

ماه را می دانم...
پناهش می دهی
در جایی دور
در آنسوی مرز های شرم!
در آسمانی همیشه امن
تا زیبایی را نجات بدهی!
پرنده اما
با این همه تنهایی تاریک
چه کند؟!

او حق داشت
که به ماه غبطه می خورد
وقتی که بال نداشت
وقتی که تنها بود و بی آسمان
وقتی که من ، آن "پرنده" بودم...

ماه را می دانم
ماه را
هرکجا که تو پناه بدهی
آسمانش آنجاست
و بوسه های من هم آنجا...
#عرفان_محمودیان
اِرما
@Erma_official
1.6K viewsErfan, 14:30
باز کردن / نظر دهید
2020-08-03 14:30:15 اگر دیوار از شوق رسیدن
به آنسوی خویش
آبستن نباشد
پنجره ها چه کسی به دنیا بیاورد؟!
از دیوار می ترسم
از دیوار پیوسته و عقیم!
دلتنگ پنجره هایی هستم
که هرگز به دنیا نخواهند آمد
و دلخورم از دیواری که فقط دیوار است!

دلم می خواست
روزی از پنجرهء خستهء دیواری مردد
خودم را به آغوش سقوط پرت کنم
و آنقدر بیفتم
که "شکستن" از خود خجالت بکشد
و گریه کند
و گریه کند
و آنقدر گریه کند
تا فقط گریه کرده باشد!

-اما دیوار عقیم بود
و شوق سقوطی دردناک
در من مرد!-
و حالا حس میکنم
مرده ای در من زندگی می کند
که از مردنش راضی است!

امروز به آینه گفتم:
من کمی ترسو شده ام!
دیگر می‌ترسم از پرواز
می‌ترسم از رهایی
من می‌ترسم از این فراغت بعد از جدایی!
می‌ترسم...
از آرزوهایی که شبیه من نیستند
از فردایی که قرار است شبیه دیروز باشد
و از زنجیرهایی که اسیرشان کرده بودم!
آینه خندید و آهسته شکست...

من اینجا نشسته ام...
و هزارسال میگذرد
اما شاید فقط چندسال گذشته است!
نمی‌دانم!
من هنوز می ترسم
از جای خالی دیواری که فرو ریخت!
و اما هنوز هم مانده ام
به پای آرزوها
و ترس های خویش
که دیگر بوی تلخ فراغت
و آسودگی می دهند!

من می‌ترسم از این فراغت بعد از جدایی...
می‌ترسم!
#عرفان_محمودیان
اِرما @Erma_official
1.7K viewsErfan, edited  11:30
باز کردن / نظر دهید
2020-08-02 19:14:54 گله مندم
از همهء ابرهایی که بی حوصله می بارند
دلخورم
از علف هایی که بی حوصله خیس می شوند
می گریزم
از چشمانی که بی حوصله تماشا می‌کنند
و می ترسم
از "زنانی" که در دوست داشتن
بی حوصله اند!

این روزها
خیلی بی دلیل می خندم
نگاه های مردم به خنده هایم بی حوصله است!
نکند که من چشمان بی حوصله ای دارم
و همهء نگاه ها را بی حوصله می بینم؟!
نمی دانم!
لطفا با حوصله
به چشمان من نگاه کن
ببین که آیا خودت را
در آن بی حوصله می بینی
یا فقط من تو را اینگونه می‌بینم؟

من کمی از خودم عصبانی ام
که از کودکی نمی فهمیدم
بی حوصلگی چه معنایی دارد
حتی وقتی که آسمان
بی حوصلگی را می بارید!

وقتی که برای قدم زدن
به خیابان های شهر بی حوصله رفتی
به هر زنی که سر راهت دیدی
بگو با حوصله "عاشق" شود!
من جنگلی را می شناختم
که همین چند روز پیش
در سرمای بی حوصلگی های زنی که دوستش داشت
آتش گرفت...
#عرفان_محمودیان
اِرما
@Erma_official
602 viewsErfan, 16:14
باز کردن / نظر دهید
2020-07-23 14:30:04 هرگز از مرگ نهراسیده‌ام
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود!
هراسِ من
باری
همه از مردن در سرزمینی‌ست
که مزدِ گورکن
از بهای آزادیِ آدمی
افزون باشد...

جُستن
یافتن
و آنگاه
به اختیار برگزیدن
و از خویشتنِ خویش
بارویی پی‌افکندن

اگر مرگ را از این همه ارزشی بیش‌تر باشد
حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم
#احمد_شاملو
از دفتر "آیدا در آینه"

"۲ مرداد ، سالروز درگذشت احمد شاملو گرامی باد "
@Erma_official
906 viewsErfan, edited  11:30
باز کردن / نظر دهید
2020-07-20 11:37:06

540 viewsErfan, 08:37
باز کردن / نظر دهید
2020-07-13 15:30:06 این همه سیاهی
که هر روز بعد از غروب
به آسمان می ریزد
نامش "شب" است
وآن همه روشنایی که همراه طلوع نور
به دامن شب سرازیر می شود
نامش روز...
اما
این همه "من" که هر لحظه
در خودم فرو می‌ریزم
نامم چیست؟!
این همه "تو" که در خودت فرو می ریزی...
کیستی؟

این همه ما
که در خودمان خراب و ویران می شویم...

من کیستم؟
تو کیستی؟

کودک بودم
که خواندن آموختم
و "امید" را که بر تن یخ نوشته بودند
خواندم!
هوا گرم و یخ آب شد!
و آرزوهایم را با خود به جویی برد
که توان جاری شدن نداشت...

کودک بودم که کسی از من پرسید:
خدا چه بویی می دهد؟
من گفتم: "جوراب"!
به صورتم سیلی زد
و خدا خوشبو شد!
نام من چیست؟

کودک بودی و موهایت را
هم پرواز قاصدک ها کردی
با صدایت
آواز و ترانه را زیبا کردی
با صدای بلند خندیدی...
دهانت را دوختند تا از آن پس با درد بخندی...
تا دیگر نخندی!
تو کیستی؟!

بزرگ شدیم
با صورت های سرخ
لبخند های خون آلود
و چشمانی غرق حسرت...

این همه سیاهی که هر روز بعد از غروب
به آسمان می ریزد
نامش "من و تو" است!
ما...
و آن همه روشنایی که دیگر نمی آید
کودکی ماست!
مرا نگاه کن
که چقدر شبم!
که چقدر تاریک
که چقدر شبیه تو...
تو کیستی؟

آن ماه
آن ماه...
چقدر آشناست!
این شهر چقدر
مردمان شبیه به هم دارد!
این شهر ،
چقدر...
#عرفان_محمودیان
اِرما
@Erma_official
2.3K viewsErfan, 12:30
باز کردن / نظر دهید
2020-07-10 18:30:32

385 viewsErfan, 15:30
باز کردن / نظر دهید
2020-07-04 19:02:34

367 viewsErfan, 16:02
باز کردن / نظر دهید
2020-06-28 21:44:49

343 viewsErfan, 18:44
باز کردن / نظر دهید