. چرا هنری کیسینجر صدسال عمر کرد؟ (فرآیند تصمیمگیری در مدل ح | مطالعات راهبردی آمریکا
. چرا هنری کیسینجر صدسال عمر کرد؟ (فرآیند تصمیمگیری در مدل حکومتی ایالات متحده چگونه است؟)
محمود سریعالقلم
اگر خانواده هنری کیسینجر (Henry Kissinger) به جای آمریکا در سال ۱۹۳۸ به کشور دیگری مهاجرت کرده بود، چه سرنوشتی در انتظار او بود؟ او وقتی وارد نیویورک شد، ۱۵ساله بود، پنج سال بعد در ۲۰ سالگی تبعه آمریکا شد.
اشاره:آمریکا تنها کشور در جهان است که به یک مهاجرِ بامهارت، فضا و فرصت بروز و ظهور میدهد. کانادا، انگلستان و استرالیا هم این فرصت را ایجاد میکنند؛ ولی نه در حد آمریکا. کیسینجر جوان، استعداد خود را کشف و دنبال کرد و در دانشگاه هاروارد، بررسی تاریخ و دیپلماسی اروپا را مبنای رساله دکتری خود قرار داد. کیسینجر از یک ظرفیت خاصی در تحلیل و سیاستورزی برخوردار بود که او را از دیگران متمایز میکرد: تسلط او بر روانشناسی و طبع سیاسی بشر. منتقدان کیسینجر بهدرستی میگویند که او چه در سیاستشناسی و چه در سیاستورزی بر افراد تصمیمگیرنده تمرکز دارد تا بر پروسههای تصمیمگیری، حال چه دموکراتیک باشند؛ مانند آمریکا و چه غیردموکراتیک مانند روسیه. رئیس او، ریچارد نیکسون، هم اینگونه بود و بهندرت تحلیلهای نهادهای مطالعاتی، اطلاعاتی و امنیتی را میپذیرفت و بیشتر آنها را بوروکراتهایی میدانست که اداری میاندیشند تا تحلیلگرانی توانمند باشند.
یک بار کیسینجر در یک ناهار دوونیم ساعته با این نویسنده گفت: اگر او امروز وزیر امور خارجه آمریکا شود، نخواهد توانست مانند سالهای ۱۹۶۹-۱۹۷۷ دست فراخی در سیاستورزی داشته باشد؛ زیرا در ساختار فعلی آمریکا، کنگره نقش بهمراتب مهمتری در سیاست خارجی ایفا میکند، رسانهها و مراکز تحقیقاتی فضاسازی میکنند و بدنه احزاب دموکرات و جمهوریخواه در شکلدهی سیاستها نقش تعیینکنندهای دارند...اکنون هر دولتی که در آمریکا به قدرت میرسد، گروهی از کارآفرینهای سیاسی (Political entrepreneurs) را همراه خود میآورد و آنها این شبکه عظیم اثرگذاری را با دهها تلاقی و تناقض مدیریت میکنند. این ساختار جدید تصمیمسازی در آمریکا باعث میشود که کاخ سفید عمدتا هماهنگکننده باشد و نه شکلدهنده. کشورهایی که در آمریکا ظرفیت لابیگری ندارند، بر سیاست خارجی آمریکا هم نمیتوانند اثر بگذارند؛ چون شبکهها کار میکنند و نقش افراد توانا حتی مانند کیسینجر بسیار محدود میشود.
یکبار زبیگنیو برژینسکی (Zbigniew Brzezinski) به این نویسنده گفت: که تصمیمگیری در سیاست خارجی آمریکا از طرف «استراتژیستهای پارهوقت» انجام میگیرد. چون شبکهها کار میکنند و نقش افراد توانا حتی مانند کیسینجر بسیار محدود میشود. [همو] به این نویسنده گفت: که تصمیمگیری در سیاست خارجی آمریکا از طرف «استراتژیستهای پارهوقت» انجام میگیرد. کیسینجر و برژینسکی جزء گروه اقلیت اروپاییتبار آمریکایی هستند که به تفکیک سیاست خارجی از Business و شرکتهای بزرگ تولیدکننده تسلیحات معتقدند و آن را صحنه مدیریت تضادها در منافع کلان ملی تلقی میکنند. به عبارتی، دولت باید به این گروهها خط بدهد و نه برعکس. این دو سیاستاندیش و سیاستورز از پیروان مکتب هانس مورگنتا (Hans Morgenthau) هستند که به توازن قدرت و همزیستی اعتقاد دارند.
کیسینجر معتقد به انسانها و اندیشههای بزرگ در شکلگیری تاریخ است. او تشکیلات، سازمان و پروسه را تابع آمریت و اراده انسانها میداند. به همین دلیل چوئنلای، مارگارت تاچر، کانرد آدنوئر و چارلز دوگل را تعیینکننده میداند. او نیز متهم است که به دیکتاتورها علاقهمند و با سادات و محمدرضاشاه دوستیهای عمیقی بنا کرده بود. او به این نویسنده گفت: ما از قابلیتهای اپوزیسیون شاه خیلی اطلاع نداشتیم و در نهایت بین کمونیستها و مذهبیها در سال ۱۹۷۸-۱۹۷۹، گروه دوم را باید میپذیرفتیم.
درباره اینکه آیا کیسینجر به نیکسون خط میداد یا برعکس، شش کتاب در آمریکا نوشته شده است و عموما تأکید بر این نکته دارند که معمار سیاست خارجی آمریکا در سالهای ۱۹۶۹-۱۹۷۴ ریچارد نیکسون بوده و کیسینجر در تئوریزهکردن و اجرائیکردن آن، نقش بنیادی ایفا کرده است، به طوری که در این دوره بود که روابط چین و آمریکا عادیسازی شد و تقابل میان شوروی و آمریکا به همکاری و ثباتسازی منجر شد.
اکنون کیسینجر صد ساله شده، جیمز روزنا، استاد این نویسنده، فراتر از افراد زیر متوسط رفته و به دانشجویان خود توصیه میکرد: زندگی بسیار کوتاه است؛ وقت خود را با افراد متوسط تلف نکنید. نبوغ کیسینجر مهمتر از افکار و مواضع اوست. چرا کیسینجر تا به امروز صد سال عمر کرده است؟ شاید یک دلیل این باشد که او با غم و اندوه همراه با ایدئالیستبودن، زندگی نکرده است؛ او یک واقعبین تمامعیار است./ تلخیص از تحلیل و رصد