Get Mystery Box with random crypto!

#حرارت_تنش_629 نفس عمیقی کشیدم و پرسیدم: - میشه بعداً حرف بزن | ♥️ عشق جذاب ♥️

#حرارت_تنش_629

نفس عمیقی کشیدم و پرسیدم:
- میشه بعداً حرف بزنیم؟

لبخندی زد و جواب داد:
- اگه به خاطر لختی تنت میگی
که باید بگم نباید از من خجالت بکشی چون منم مثل خودت یه زنم...

با انگشت به پایین تخت اشاره کرد و ادامه داد:
- لباساتم اون پایینه‌.
میتونی برداری و بپوشیشون عزیزم.

دوباره پشت کرد سمت کمد و گفت:
- منم نگاه نمی کنم که معذب نباشی.

گرچه خوب به قول فردین ازدواج این دو نفر صوری، نقشه و غیر واقعی بود.

شاید روشنک خانوم هیچ حسی به فردین نداره
که انقدر با ازدواجش و مخصوصا من کنار اومده و ریلکس رفتار میکنه.

وگرنه چرا منی که فردین رو دوست داشتم
وقتی فهمیدم زن گرفته و خودم اون موقع هیچ نسبتی باهاش نداشتم
انقدر جلز و ولز کردم و حالم واقعا خیلی بد بود؟!

- بجنب بهاره، وقت ندارم من.

با تشر روشنک خانوم به خودم اومدم.
بنده خدا راست می گفت، کار داشت و نمی تونست که منتظر من بمونه و معطل بشه!

- ببخشید.
الان میپوشم یکم صبر کنید.

در حالی که سعی می کردم
با پتو حسابی خودم رو بپوشونم خم شدم تا از پایین تخت لباس هام رو بردارم.

چیزی که برام جای تعجب داشت
این بود که چطوری فردین لختم کرده که خودم متوجه و بیدار نشدم؟!

مگه میشه من نفهمیده باشم؟
یعنی باهم رابطه داشتیم که اینطور لخت توی اتاقش ولم کرده و معلوم نیست کجا رفته؟!