Get Mystery Box with random crypto!

#اعتراف_ناشناس سلام دخترم 25 این داستان بر میگرده به 18 سالگیم | اعتراف ملت

#اعتراف_ناشناس
سلام دخترم 25
این داستان بر میگرده به 18 سالگیم، اون موقع از مردهای چاق خیلی خوشم میامد همیشه دوست داشتم شوهرم چاق باشه
با مامانم رفته بودم کارنامه داداشمو بگیرم اون موقع کلاس ششم رو تموم کرده بود و باید به غیر از کارنامه پرونده هم میگرفتیم بعدش باید پول هم میدادیم ((من از این مدیره خیلی خوشم اومده بود واقعا بعد چاقم بود اصلا نگم بعدش میدونستم زن داره )) مامانم گفت خب الان فردا نه من میتونم بیام برای کارنامه نه همسرم بعد من گفتم من میام ((داشتیم میرفتیم مسافرت بعد تا یک ماه هم نبودیم و باید کارنامه رو میگرفتیم)) بعد مدیره گفت مشکلی نداره دخترتون میتونه بیاد
منم رفتم اونجا یه جوری برخورد کردم که حشری بشه منو بکنه راستی کاندوم هم گرفته بودم طمع شکلات
دیگه بهش گفتم میشه منو بکنین من خیلی دوست دارم بهتون بدم و هیچی هم ازتون نمیخوام فقط میخوام منو بکنین مدیره گفت باشه جدی خیلی تعجب کردم پایه بود
داشت کیرشو میمالید از رو شلوار بعدش گفت نماز خونه خالیه بریم اونجا بکنمت ((اگه براتون جای سوالع ایا کسی اونجا بود یا نه باید بگم که آخرین نفر رفته بود یعنی مثلا ساعت 12 مدرسه رو میبستن من 11.30 رفتم حدودا که کسی نباشه البته بودن ولی من آخرین نفر رفتم))
رفتیم نماز خونه بعد در رو قفل کرد سکس کردیم چه سکسی خیلی بلد بود سکس کردنو بعد بهش گفتم که اولین بارمه بهم یاد داد، بعدش چند وقت تو رابطه بودیم باهم
الان داشتم عکسامو مرتب میکردم دیدم عکساشو
داشتم فکر میکردم خیلی حشری بودم اون موقع
اگه بزاری ممنونت میشم



@EterafeMelat