باید یاد بگیرم کمتر خلاصه باشم. اصلا این خلاصه بودن داره کار د | ExDa
باید یاد بگیرم کمتر خلاصه باشم. اصلا این خلاصه بودن داره کار دستم میده.
ممکنه سر یک موضوع سه ساعت بتونم بحث کنم تا باطل بودنش رو نشون بدم ولی بجاش میگم کسشعره و خوابم میاد.
البته که برعکسش هم هست، مثلا بخوام برای نشون دادن چیزی ۳ ساعت دلیل بیارم، بجاش سیب رو از جیبم در میارم میگم ببینش.
آدم کپ میکنه. اصلا این سیب اینجا چیکار میکنه؟ نکنه قراره اول یکیش رو بده گاز بزنیم ببینیم میشه بعد دوتاش رو بذاری کنار هم بگه گاز بزنید و نتونیم بگه آفرین پسر هام. یاد بگیرید باهم باشید، تک تک میخورنتون، باهم باشید نمیخورنتون.
جمله «اصلا به من چه؟» هم حقیقتا خیلی عصای دستم بوده. و البته که باید یاد کنم از رها جان عزیز، که همیشه رها کردن باعث آسوده شدن خیالم شده.
راستش کل این متن تمرین این بود که خلاصه نباشم وگرنه که حرفم یه خط بود «حالم از توقعات آدم ها و آدم های متوقع بهم میخوره».