Uninvited Guest:To His Own House
+ چیزی شده؟ حالت خوبه؟ حرفشو هنوز کامل نکرده بود که
لباش با لبای کریس #مهر شد. در یک آن نمیدونست قلبش از حرکت ایستاده یا انقدر تند میزنه که #حسش نمیکنه... خون به صورتش هجوم برد و توی سرمای زمستون، حس کرد داره اتیش میگیره... #خشکش زده بود. نه میتونست تکون بخوره، نه میتونست #پلک بزنه . حتی هیچکدوم نفس هم نمیکشیدن. کریس لبای ثابتشو محکم روی لبای لوهان چفت کرده بود و از هیجان این لحظه #پلکاشو به هم فشار میداد.
پسر مردو با تمام توانی که توی دستای لرزونش مونده بود به #عقب هل داد، دستشو جلوی یقه خودش مشت کرد و دیوانه وار شروع به نفس نفس زدن کرد. #زبونش بند اومده بود اما نمیتونست هیچی نگه:
تو... چرا...؟! چون مدت ها #حسرت بوسیدنشو میکشید و دیوانه وار عاشقش بود. چون #زبونش از کار افتاده بود و خواست اینطوری #حسشو نشون بده. اما اون لحظه هیچکدوم از چون ها به #زبونش نمیومدن:
معذرت میخوام... #جراتحقیقت بود...