𝐃𝐈𝐒𝐀𝐏𝐏𝐄𝐀𝐑 〣 𝐏𝐀𝐍 𝐅𝐈𝐂𝐓𝐈𝐎𝐍 •───⋅•───⋅⋅───••───⋅• چانیول سیلی #محکم دیگهای طرف دیگهی باسن بکهیون زد و بعد از ضربهی بعدی روش خم شد و بیرون نکشید: -بگو چندبار، چندبار باهاش خوابیدی...
بکهیون به خاطر احساس #بیحرکتشدن عضو چانیول توی زاویهی عجیبی از درد جیغ خفهای کشید چانیول آروم از بکهیون بیرون کشید و با شروع #ضربههای مرتب بعدی سوالی که ازش میترسید رو پرسید: الانم باهاشی؟
بکهیون به خاطر ضربههای پشت سر هم چانیول فقط #ناله میکرد و قصد داشت توجهی به سوالهای یول نکنه ، چانیول ولی ول نمیکرد: - الانم باهاشی آره؟ فردا یادم بنداز بهش بگم دوست پسر #هرزهش چطوری منو تو خودش جا میداد و ناله میکرد.