نـوک انگشـت هاش رو، روی #تـن ⌾ مـورمـور شده ی پسـر توی #بغلـش | ☾︎ 𝙀𝙭𝙤_𝙡𝙤𝙫𝙚𝙞✵
نـوک انگشـت هاش رو، روی #تـن ⌾ مـورمـور شده ی پسـر توی #بغلـش ᨄ کشید و #بوسـههاش ១ رو ، پشـت هم روی شـونه و کتفـش میذاشت. صـدای #نالههـاش 𐓀 که بخاطـر انگـشتای چانیول توی دهـنش ، کمی #کنـترل 𑑇 شده بود هنـوز توی اتاق میپیـچید. به پهلـوش چنگ زد و زیر گـوش پسر زمزمه کرد: #بیبـــیبـــوی! ﹅ بوسـه های ریـزی روی گـردنش گـذاشت: چیـشده #ببـرکـوچولوی ꧘ مـن؟ از حـس #گـرمایدرون ꩅ بکـهیون آهـی کشـید: تا اومـدی زیرم ، رام شـدی دیگه #پنــجه 𑑛 نشـون نمیدی؟ بکهیـون اما دستی که توی موهـاش بود رو #مشـت 𑇢 کرد ؛ پـرس شدنش بین چانیول و تخـت و ضـرباتی که تمام وجودش رو به #لـرزه Ꮼ میاورد باعـث میشد هیـچی یادش نیاد حتی دعـوایی که قبل از #سـکـس ꚩ داشتن! تنها چیزی که حسـش میکرد حـرکت #عــضو ೯ چانیول، داخـل بدنـش بود.