𖠗˖ ⎯ ִֶָ✦ ˚ ︙ ੭࣪• 𖠗˖ - تـو از همـون اولش از مـن متنفر | ᰈ𝐄𝐗𝐎𝐏𝐎𝐁𝐎𓂃᮫𓈒⋅
𖠗˖ ⎯ ִֶָ✦ ˚ ︙ ੭࣪• 𖠗˖
- تـو از همـون اولش از مـن متنفر بودی. چیـکار میتونستم بکـنم؟ هر چی که میگفـتم، فایـدهای نداشـت.
- نه. اولیـن باری که دیـدمت، ازت متنفر نشدم. مشـکل، اولین بار نـبود. اتفـاقاً اون روز تو جـوری بهم نگاه مـیکردی که من دلم نمیخواست از اونـجا تکون بخـورم. اون روز من فکر مـیکردم تو نمیتونـی هیچ ربطـی به اون ماجرا داشتـه باشی. اشتبـاه میکردم. تو خیـلی خوب نقـشت رو بازی کردی... و مـن از باخـتنم عصبانی بودم. از این که تونـستی راحت فریبم بدی، از ایـن که تمام زندگیم رو عـوض کردی، اما من حتـی نتونستم چیزی پیدا کنم که باهـاش بهـت ضـربه بزنم.