Get Mystery Box with random crypto!

Eyvaz Taha | ایواز طاها | eyvaz.org

لوگوی کانال تلگرام eyvaztaha — Eyvaz Taha | ایواز طاها | eyvaz.org E
لوگوی کانال تلگرام eyvaztaha — Eyvaz Taha | ایواز طاها | eyvaz.org
آدرس کانال: @eyvaztaha
دسته بندی ها: نقل قول ها
زبان: فارسی
مشترکین: 1.21K
توضیحات از کانال

Söz candır əgər bilərsə insan/ Sözdür ki, deyirlər özgədir can @etaha

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-09-02 06:23:29 روح بیانیه‌ی دوازده شهریو‏ر هنوز زنده است
ایواز طاها

بیانیه‌ی دوازده شهریور یکی از مترقی‌ترین بیانیه‌هایی است که یک گروه و یا حزب سیاسی می‌توانست هفتادوهفت سال پیش صادر کند.

بیانیه‌ی دوازده شهریورِ فرقه‌ی دموکرات آذربایجان را باید بارها خواند. مانیفستی است برای حق تعیین سرنوشت، دموکراسی، عدالت و آزادی؛ مانیفستی برای یک زندگی سعادتمند.

از متن بیانیه با تلخیص:

- لازم است به مردم آذربایجان آزادی داخلی و مختاریت مدنی داده شود تا بتوانند در پیشبرد فرهنگ خود و ترقی و آبادی آذربایجان با مرعی داشتن قوانین عادلانه‌ی کشور سرنوشت خود را تعیین نمایند.

- در مدراس آذربایجان تا کلاس سوم ابتدایی تدریس فقط به زبان آذربایجان خواهد بود و از آن به بعد زبان فارسی به عنوان زبان دولتی توأم با زبان آذربایجان تدریس خواهد شد. تشکیل دانشگاه ملی در آذربایجان یکی از مقاصد اساسی فرقه‌ی دمکرات است.

- فرقه‌ی دمکرات آذربایجان درتوسعه‌ی صنایع و کارخانه‌ها به طور جدی خواهد کوشید.

- فرقه‌ی دمکرات آذربایجان، توسعه‌ی تجارت و پیداکردن بازار و جستجوی راه‌های ترانزیتی را یکی از مسایل ضروری و جدی محسوب می دارد.

- یکی دیگر از مقاصد اصلی فرقه‌ی دمکرات، آباد ساختن شهرهای آذربایجان است. بخصوص تأمین آب شهر تبریز یکی از مسائل بسیار فوری است.

- نیروی مولد ثروت و قدرت اقتصادی کشور، بازوان توانای دهقانان است. به همین لحاظ فرقه سعی خواهد کرد برای تأمین نیازهای دهقانان گام ها ی اساسی بر دارد. و به طور سهل و آسان، اکثریت دهقانان را از نظر وسایل کشت و زرع تأمین نماید.

- یکی دیگر از وظایف مهم فرقه‌ی دمکرات مبارزه با بیکاری است. فعلاً تدابیری نظیر تأسیس کارخانه‌ها، توسعه‌ی تجارت، ایجاد مؤسسات زراعتی و کشیدن راه آهن و شوسه ممکن است تا حدودی مفید واقع شود.
- فرقه‌ی دمکرات آذربایجان طرفدار آزادی مطلق انتخابات مجلس شورای ملی است. فرقه با دخالت ثروتمندان به طریق ارعاب و فریب در انتخابات مخالفت خواهد کرد.

- فرقه کوشش خواهد کرد که معاش و شرایط زندگی مأمورین دولتی آنچنان اصلاح شود که بهانه‌ی دزدی و خیانت برای آنها باقی نماند و آنها بتوانند زندگی آبرومندی جهت خود به وجود آورند.

- فرقه‌ی دمکرات خواهد کوشید بیش از نصف مالیات‌هایی که از آذربایجان گرفته می‌شود صرف نیازهای خود آذربایجان شود و مالیات‌های غیرمستقیم به طور جدی نقصان (کاهش) یابد.

- فرقه‌ی دمکرات آذربایجان، طرفداردوستی با کلیه‌ی دولت‌های دمکرات به ویژه با متفقین است و برای حفظ و ادامه‌ی این دوستی کوشش خواهد کرد.
3.0K viewsedited  03:23
باز کردن / نظر دهید
2022-05-28 20:15:48 یادی از جمهوری دموکراتیک آذربایجان

۲۸ می مصادف است با یکصد و چهارمین سال تشکیل جمهوری دموکراتیک آذربایجان در سال ۱۹۱۸ به رهبری محمد امین رسول‌زاده. این دولت یکی از نخستین جمهوری‌های مبتنی بر احزاب و انتخابات آزاد در جهان اسلام بود:

ــ در آن سالها منورالفکران ممالک محروسه مأمنی جز باکو و استانبول نداشتند و طلایه‌دار آنچه بعدها اجتماعیون-عامیون لقب گرفت، روشنفکرانی چون نریمان نریمانوف و محمد امین رسول‌زاده بودند. نریمانوف رئیس نخستین دولت سوسیالیستی شوروی آذربایجان بود و رسول‌زاده رهبر نخستین دولت دموکراتیک.

ــ به تبع دلبستگی به سوسیال دموکراسی هدف اصلی دولتمردان جمهوری دموکراتیک آذربایجان تقسیم عادلانه‌ی منابع ثروت و قدرت بود.

ــ رسول‌زاده به همراه سیدحسن تقی‌زاده، سلیمان میرزا اسکندری و سیدمحمدرضا مساوات، حزب دموکرات را بنیان نهاد و خود سردبیری ارگان مطبوعاتی آن را به عهده گرفت. این حزب یکی از جریان‌های اصلی سیاسی تا دیکتاتوری رضاخان بود.

ــ فرویدن آدمیت می گوید رسول‌زاده اندیشه‌گری پرمایه، با ذهنی فرهیخته و فکری منظم و منطقی و از مردان استوار و بافضیلت بود.

#محمدامین_رسولزاده #جمهوری_دموکراتیک_آذربایجان

@eyvaztaha
870 viewsedited  17:15
باز کردن / نظر دهید
2022-05-05 11:08:39 دیدار دوباره با مارکس
به مناسبت تولدش در پنجم مه ۱۸۱۸
ایواز طاها

مارکس مبارزه‌ی طبقاتی را محرک اصلی تاریخ جوامع انگاشت و ایدئولوژی، سیاست، فرهنگ، دین و اخلاق را سایه‌ی از روابط تولید فرض کرد. این یک انقلاب کوپرنیکی در تاریخ تفکر بود؛ یک تغییر نگرش عظیم در فهم آنتاگونیسم و تضادهای اجتماعی. اهمیت چنین تأکید رادیکالی بر مناسبات اقتصادی زمانی عیان می‌شود که دهانی باشد و نانی در میان نباشد. عطار در سال قحطی نیشابور چهل شبانه‌روز نه مسجدی را گشوده یافت و نه صدای اذانی شنید. پس از آن به این نتیجه رسید که نام اعظم خداوند نان است.

عادلانه نیست که نام مارکس بی‌درنگ درندگی استالین را به یاد آورد و یا انجماد زندگی در کره‌ی شمالی را. گو اینکه نمی‌توان فجایعی را که یک مکتب و یا ایدئولوژی پدید می‌آورد، با این استدلال ساده از سر واکرد که: «عقیده از آزمون جداست، و یا یک مکتب مسئولیت تحقق‌اش را برعهده ندارد.» نمی‌توان مسئولیت‌ جزایر گولاگ و انقلاب خشونت‌بار فرهنگی مائو را به تمامی از دوش مارکسیسم برداشت. همچنین لنین، رهبر یکی از بزرگترین انقلاب‌های جهان، در بنیاد نظریاتش یک مارکسی تمام عیار بود. لذا مارکس سهمی در سویه‌های خشونت‌آمیز افکار لنین دارد. به علاوه، خشونت الهیاتی لنین چراغ راه استالین شد تا جامعه را گرفتار گردابی خونین برای بازتولید کل جامعه بر اساس یک نسخه‌ی مرامی بکند. تولید انسانی متناسب با سوسیالیسم موعود، نه سوسیالیسمی در شأن انسان موجود.

با این‌همه، نمی‌توان رهاوردهای عظیم چپ، به ویژه سوسیال دموکراسی، را به پای مارکس ننوشت. و یا افتخار بسیاری از جنبش‌های عظیم جهان سوم، مکتب فرانکفورت، فمینیسم، پست‌مدرنیسم، دموکراسی رادیکال و روانکاوی لکانی را از وی سلب کرد. از کنگره‌ی آفریقای جنوبی تا جنبش زاپاتیست‌‌ها، از جنبش عدالت‌طلب پیشه‌وری تا الهیات رهایی‌بخش آمریکای لاتین، از جنبش سیاهان تا عصیان فراگیر 1968، همه مدیون مارکس‌اند. و اگر قرن حاضر نسبت به قرن نوزدهم قرن عادلانه‌تر و انسانی‌تری است، مارکس در این بهروزی سهم درخشانی دارد.

مارکس یکصد سال قبل از اختراع موشک، همچون موشک بالستیک بر توده‌ی انباشته‌ی ثروت فرود آمد. در قرن نوزده کار تمامن در خدمت سرمایه بود؛ سرمایه‌داری به معنای واقعی استثمار می‌کرد؛ تأمین اجتماعی معنایی نداشت و کارگران روزی چهارده ساعت کار می‌کردند. در اول مه سال ۱۸۸۶ کارگران امریکایی فراخوان اعتصاب سراسری دادند. مطالبه‌ی اصلی‌شان هشت ساعت کار روزانه بود؛ یک حق انسانی برای نیرویی که تمدن‌ها برروی شانه‌هایش برآمده‌اند و سرمایه به کمک دستان پینه‌بسته‌‌اش زمین و زمان را در نوردیده است. چنین مطالبه‌ای به یکباره در ذهن کارگران وزیدن نگرفت، مبانی نظری آن را متفکرانی چون مارکس پدید آورده بودند. وقتی شبح مارکس بر سر غرب سایه افکند، سرمایه‌داری افسارگیسخته با دستپاچگی سرعقل آمد. (چنان سرعقل‌آمدنی که الان از بسته‌شدن هر کارخانه‌ای کارگران بیش از کارفرمایان ناراحت و درمانده می‌شوند.)

عقلانیتی را که سرمایه‌داران از مارکس فراگرفتند، میراث‌داران اصلی وی در حکومت شوراها فراموش کردند. نتیجه‌ی امر شکست یکی از پرشورترین مبارزات بشری در راه عدالت بود. نتیجه‌ی آن تجربه‌ی فاجعه‌آمیز، لکنت‌ِ زبانِ جوامعِ بشری بود در مقابل یک درصد از ثروتمندانی که نود و نه درصد از منابع ثروت را تصاحب کرده‌اند. این به معنای واقعی بی‌حفاظی نظری و اخلاقی توده‌ها در مقابل ثروتمندان بود. بخشی از مشروعیت این نابرابریِ نجومی را سوسیالیسم خشن، فاسد و موجودِ شوروی فراهم آورد. زیرا سوسیالیسمی که در آن کشور تحقق یافت ترکیبی از والاترین آرمان‌های بشری بود: برده‌داری را از جوامع پیشاتاریخی به ارث برده بود، بدویت‌گرایی را از دنیای باستان، حکومت بی‌رحمانه را از قرون وسطا، استثمار را از سرمایه‌داری و نامش را از سوسیالیسم.

هنگام اشاره به دیالکتیک "عقیده و آزمون" و یا پی‌آمدهای عملی یک نظریه، از یک نکته‌ی ارجمند نباید غفلت کرد: استالینیسم را نمی‌توان تمامن به پای مارکسیسم نوشت. چرا که دیکتاتوری و ترور در دوران بعد از پیروزی انقلاب‌ها بیش از آنکه ریشه در نظریه‌ی خاص داشته باشند، محصول انقلاب‌اند. انقلاب‌ها فارغ از مضامین بورژوازی، چپ و دینی‌شان، از فرم واحدی در بازتولید دیکتاتوری و ترور پیروی می‌کنند. لذا شباهت دوران‌های پس از پیروزی در انقلاب بورژوازی فرانسه، انقلاب مارکسیستی شوروی، و انقلاب دینی ایران تصادفی نیست. انقلاب‌ها بیش از آنکه مضمون باشند فرم‌اند.

سویه‌ای از شخصیت مارکس سمبل صدای محذوفان تاریخ است. لذا تلاش مستمر و کینه‌توزانه برای حذف وی از طریق ارجاع به سوسیالیسم موجود، اگر توطئه‌آمیز نباشد، به زیان کار است و به کام سرمایه. مارکس را نمی‌توان حذف کرد و یا نادیده گرفت. مارکس که «در جسم خود فانی است، در عمل تاریخی خود باقی است».

@eyvaztaha
1.7K viewsedited  08:08
باز کردن / نظر دهید
2022-04-15 20:24:43 چپ‌وراست و مسلمان‌وکافر همیشه هر مقاومتی را در ذیل گفتمان دفاع، ایثار، فداکاری، شجاعت، شهادت و اینجور چیزها گنجانده‌اند. همیشه از راکت‌پراکنی پرهزینه‌ی حماس به وجد آمده‌اند. برای ایستادگی مادورو در مقابل امریکای جهانخوار، که به فلاکت اقتصادی مردم ونزوئلا انجامیده، هورا کشیده‌اند. اما در اوکراین طرفدار تسلیم و مماشات با اشغالگر شده‌اند.

اگر زلنسکی تسلیم می‌شد، اوکراین نیز همان روز اول تسلیم شده بود. و اگر اوکراین تسلیم می‌شد نامزدهای بعدیِ تسلیم‌شدن گرجستان، آذربایجان، مولداوی و فنلاند بودند. چنین نشد و پی‌آمدهای مقاومت اوکراین به سرعت جنبه‌ی منطقه‌ای و بین‌المللی یافت. برای مثال توفیق نسبی اوکراین، موجب شادمانی در باکو، تفلیس، آستانه و کیشینف (پایتخت مولداوی) و بسیاری از همسایگان روسیه شد، چرا که همه‌ی اینها در معرض زورگویی روسیه‌ بوده‌اند. اینک کشورهای حوزه قفقاز، آسیای میانه، بالتیک و اسکاندیناوی با یک روسیه‌ی ضعیفتر از پیش طرف‌اند و بیگمان آزادی عمل بیشتری در سیاست‌های دفاعی و خارجی‌شان خواهند داشت.

۵- اوکراین می‌خواهد در آینده عضو ناتو شود و برای جلوگیری از چنین احتمالی است که پوتین جنگی با ابعاد فاجعه‌آمیز به راه انداخته. یعنی هر کشوری به صرف داشتن یک ارتش بزرگ هر وقت اراده‌ی ملتی را نپسندید می‌تواند به آنجا حمله کند. به علاوه، هواداران افراطی راست‌وچپِ پوتین می‌گویند غرب پوتین را تحریک کرده است. اگر پوتین چنان کله‌خری است که با تحریک دیگران ملتی را به خاک‌وخون می‌کشد پس در رأس کشور بزرگی مثل روسیه چه می‌کند؟ به گمان ما رهبری که کنترل خود را در دست ندارد نباید کلید سلاح‌های هسته‌ای را در دست داشته باشد. حمل کیف سلاح‌های هسته‌ای توسط دستیار پوتین در مراسم دفن ژیرینووسکی نیز نشان می‌دهد پوتین تا چه اندازه عصبی و خطرناک شده است.

به علاوه، پوتین برای توجیه جنگ کنونی از نازیسم می‌گوید؛ کشتار و ویرانی‌ را عملیات نجیبانه می‌نامد؛ از امنیت روسیه و از اهداف شرافتمندانه حرف می‌زند. نکته همین جاست. سخن‌گفتن از نازیسم و شرافت توسط دیکتاتور خشنی که جنبه‌های فاشیستی حکمرانی‌اش قابل کتمان نیست، طنز تلخی است. پوتین کنترل رسانه‌ها را در دست گرفته، مانع بال‌وپرگیری نهادهای دموکراتیک گشته، با انواع ترفندها ریاست جمهوری‌اش را مادام‌العمر کرده، منابع عظیم ثروت را در اختیار یک الیگارش فاسد نهاده، مخالفانش را قلع‌وقمع کرده، و توسعه‌طلبانه بخش‌هایی از گرجستان و اوکراین را به خاک روسیه ضمیمه کرده است. وی با اینهمه رفتارهای فاشیستی چگونه می‌تواند از نازیسم سخن بگوید؟ پوتین به بهانه‌ی سرکوب یک گروه کوچک افراطی، زیرساخت‌های اوکراین را درهم کوبیده، بیش از ده میلیون نفر را از خانه و کاشانه‌شان آواره کرده، در بوچا، ماریوپول، خارکیف و ایرپین قتل عام به راه انداخته، و شهرها را به ویرانه مبدل ساخته است.

در واقع مشکل اصلی پوتین امنیت نیست، دموکراسی است. پوتین می‌داند که گسترش دموکراسی در کشورهای پیرامونی ریاست مادام‌العمرش را بی‌وجه خواهد کرد. همانگونه که یوشکا فیشر می‌گوید «دموکراسی... در اوکراین که به خوبی کار کند، حکومت استبدادی پوتین را به خطر می‌اندازد. مردم روسیه از خود و رهبرانشان می‌پرسند "چرا ما نه؟" پوتین پاسخ خوبی برای آنها نخواهد داشت و خودش این را می‌داند. به همین دلیل است که روسیه امروز در اوکراین است.»

@eyvaztaha
4.0K viewsedited  17:24
باز کردن / نظر دهید
2022-04-15 20:24:42 **ولودیمیر در مقابل ولادیمیر؛
داستان فروپاشی یک افسانه**
ایواز طاها

۱- جنگ در اوکراین غیرمنتظره بود، چون با هیچ منطقی نمی‌شد وقوع آن را قطعی دانست. چرا که همه‌ی ما به سادگی از پیامدهای آن آگاه بودیم و توقع داشتیم پوتین نیز آگاه باشد، اما آگاه نبود. شاید به همین سبب بود که دولت ولادیمیر زلنسکی روزهای پیش از جنگ ظاهرن حمله‌ی روسیه را چندان جدی نگرفت و حتا از امریکا نیز به دلیل تأکید مکررش بر خطر حمله انتقاد کرد. چپ استالینیست نیز که اکنون به نحو رقت‌انگیزی پیرو پوتینیسم است از تصمیم جنون‌آمیز رهبر روسیه غافلگیر شد. زمانی که پوتین پیش‌بینی‌های منابع غربی مبنی بر حمله را به دروغ انکار کرد، همین طیف چپ کلی هیاهو راه انداخت که غرب به پوتین نازنین ما تهمت می‌زند.

۲- اتحادیه‌ی کوچکی مرکب از راست‌گرایان افراطیِ اروپا، برخی بازماندگان حزب توده و بخشی از محافظه‌کاران مذهبیِ داخل یکصدا از لقب "دلقک" برای ولودمیر زلنسکی استفاده می‌کنند. چرا؟ چون زلنسکی یک هنرپیشه بوده است. برخی از این منتقدان به رغم آنکه نوازنده، کارمند مالیات، کارگر کارخانه‌ی ماشین‌سازی در یک کشور اروپایی، آخوند، دلال دلار، شاعر و نوحه‌خوان هستند، انتقاد سیاسی می‌کنند و حقشان است. اما در عین حال آشفته‌اند از اینکه یک هنرمند در مسند ریاست و کانون مقاومت قرار گرفته و کار سیاسی می‌کند. چطور است که یک راننده‌ی اتوبوس می‌تواند در ونزوئلا رئیس جمهوری شود و محبوب قلوب اینان، اما یک هنرپیشه نمی‌تواند رئیس جمهوری شود؟ چرا یک آخوند که بخشی از معلومات تخصصی‌اش طهارت است می‌تواند رئیس جمهوری شود اما یک هنرپیشه نه؟ چگونه یک باطریساز توده‌ای می‌تواند با پریدن به وسط میدانِ سیاست بوسه بر پوتینِ پوتین بزند اما یک هنرمند اوکراینی حق ندارد در مقام رهبر کشورش مقابل حمله‌ی خارجی بایستد؟ بگذریم از اینکه این نگاه جاهلانه علاوه بر آنکه حقِ انتخابِ آحادِ مردم را نقض می‌کند، از رسوبات یک دیدگاه ارتجاعی سنتی است که منتصبان هنر را دلقک می‌نامید.

سیاست در انحصار کسی نیست. شغل انسان بماهو انسان سیاست است. همان چیزی که یونان باستان قبول داشت: انسان حیوان سیاسی است.

۳- ولادیمیر پوتین گمان می‌کرد در چهل و هشت ساعت اوکراین را اشغال می‌کند، اما بیش از چهل و هشت روز است که به نتیجه نرسیده و با خفت از نزدیکی کیف عقب‌ رانده شده است. کلید این ناکامی بزرگ را باید در وجود ولودمیر زلنسکی جست. زلنسکی گام‌به‌گام غرب را برای فشار بر پوتین بسیج کرد. آغاز این امر به سخنان وی در روز اول جنگ بر‌می‌گردد. زلنسکی برخلاف تصور غرب سخن از مقاومت گفت آنهم با قاطعیت، آرامش و اطمینان. وی با رد پیشنهاد امریکایی‌ها برای خروج از کشور، تأکید کرد که خود و خانواده‌اش در اوکراین می‌مانند. بدین ترتیب سومین دست‌اندازی پوتین (پس از کریمه و دونباس) به خاک اوکراین به باتلاقی برای ارتش فرسوده‌ی روسیه بدل شد.

زلنسکی با گذشت هر روز همچنانکه پیرتر می‌شد سیمای رهبر شجاع و با درایت را به نمایش گذاشت. برخلاف تصور آگاهان نظامی، وی با شجاعت‌اش موجب شکل‌گیری مقاومت شد و رویاهای پوتین برای تسلیم بی‌چون‌‌وچرای کشورهای کوچکِ همسایه برباد فنا رفت. زلنسکی با دیدارها، پیام‌ها و سخنرانی‌های دقیق‌اش پوتین را به فردی منزوی و درمانده تبدیل کرد. اروپای مردد را به تحریم‌های وسیع و پرهزینه تشویق کرد، با رسانه‌های گروهی آگاهانه به تعامل پرداخت و از سازمان ملل چندین قطعنامه با اکثریت بالا گرفت. (تفکر اروپامحوری جوامع غربی نیز به کمک‌اش آمد، همان تفکری که سوریه و افغانستان را بیگانه و اوکراین را خودی می‌انگارد.)

البته درایت وی بیشتر در جبهه‌ی جنگ عیان شد. به سرعت گروه‌های مقاومت را سازماندهی کرد؛ حتا دورترین شهرهای اوکراین را نیز که گمان می‌رفت در ساعات آغازین جنگ بلعیده شوند، بدون تدبیر رها نکرد. این مقاومت ساده نبود، شاخ‌به‌شاخ شدن با دومین ارتش جهان بود. در جریان همین مقاومت چیز مهمی آشکار شد: معلوم شد پوتین یک ارتش خشن و بی‌تدبیری در اختیار دارد که تنها بر ریختن آتش انبوه و بی‌هدف متکی است، کاری که در گروزنی و حلب هم کرده بود. معلوم شد تنها تاکتیکی که این ارتش فرسوده بلد است ویران‌کردن شهرها برسر مردم بدون تمایزگذاری بین نظامیان و غیرنظامیان است. پیشتر گمان می‌رفت که ارتش روسیه چالش‌ناپذیر و غیرقابل مهار است، اما مقاومت نامنتَظر اوکراین موجب فروپاشی افسانه‌ی شکست‌ناپذیری این ارتش شد.

۴- اعضای همان اتحادیه‌ی کوچک مدام می‌پرسند چرا زلنسکی به خاطر کشورش تسلیم نشد؟ وی به رغم آگاهی از اینکه مقابله با دومین ارتش جهان به ویرانی کشورش خواهد انجامید، چرا پرچم مقاومت برافراشت؟ این نکته مبتنی بر کلبی‌مسلکی شرم‌آوری است که برای اولین بار در مورد اشغال یک کشور خارجی ابراز می‌شود.
3.3K views17:24
باز کردن / نظر دهید
2022-04-10 10:22:37 ‏ژیرینووسکی، پوتین و "سرزمین مرده"
ایواز طاها

ولادیمیر ژیرینووسکی سیاستمدار آتشین‌مزاج روسیه که بود؟ وی نماد مردان شیطانی و شوونیستی بود که همگی شبیه قهرمانان جن‌زدۀ رمان‌های داستایئوسکی‌اند: پوتین جنگ ویرانگری به راه‌انداخته، گنادی زوگانوفِ کمونیست از جنگ حمایت کرده، الکساندر دوگینِ راست‌گرا مبانی نظری امپریالیسم روسی را فراهم آورده، و پاتریارک کریل رهبر کلیسای ارتدوکس، دین را در خدمت جنگ و جهاد کرملین نهاده است.

پوتین دقیقن از منطق هیتلر برای آغاز جنگ استفاده کرد. دلایلی که پوتین برای حمله به اوکراین آورد گرته‌برداری دقیق از سخنان هیتلر برای حمله به لهستان بود. پاتریارک کریل نیز کوشیده است بر منطق شیطانی پوتین لباس رحمانی بپوشاند. وی اکثریت اوکراینی‌ها را "نیروهای شیطانی" نامیده تا خونشان مباح شود.

جسد ژیریک (مخفف ژیرینووسکی) را از جلوی رستوران "سرزمین مرده"* به گورستان بردند، تا نماد‌ی باشد بر بیهودگی احیای عظمت‌ سپری‌شده آن‌هم با جهد هولناکِ جن‌زدگانِ کرملین. اینکه تزاریسم مدفون حتا با قیمت‌های سنگین در ابعاد فجایع انسانی نیز غیرقابل احیاست؛ فجایعی چون قتل عام انسان‌های بی‌گناه، نسل‌کشی بوچا، آوارگی هشت میلیون نفر در داخل، مهاجرت چهار میلیون نفر به خارج، و ویرانی شهرهای اوکراین با آتش انبوه و بی‌هدف.

آن روسیه در گذشته‌ای دور مرده است، هرچند پوتین و ژیرینووسکی این را نمی‌دانستند. همچنانکه چپ‌های استالینیست نمی‌دانند که اتحاد شوروری دیری است مرده و پوتین ربطی به چپ ندارد، نماینده یک الیگارشی بی‌رحم است و حافظ یک سرمایه‌داری مافیایی.
*Страна которой нет
#ژیرینووسکی
#پوتین
#روسیه
#اوکراین
#زلنسکی
#شوروی
#تزار
#زوگانوف
#حزب_کمونیست

@eyvaztaha

https://www.instagram.com/p/CcKM1AvD1ue/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
1.7K viewsedited  07:22
باز کردن / نظر دهید
2022-03-25 10:09:34
‏أبدی یولچولوق...

...ایندی
بیر قاریش اوشاق اولدوغوم زامان‌لاری خاطیرلاییرام.
تبریز قیش‌لاریندا
پالتو یئرینه آتانین پئنجه‌یینی گئییردیم؛
و گؤی‌گؤزلو قارداشیم‌لا قار تونئل‌لریله مدرسه‌یه دوغرو قاچیردیق.
آغلاییردیم، چونکی بو کرتنکه‌له‌نین یاشیل گؤزلرینده همیشه یاش دالغالانیر ‏دئییردیلر؛
_آمما نئجه گؤزلر، هه! سانکی بیر جوت خورما_

گؤی‌گؤزلو قارداشیم‌لا هردن ساعات قاباغیندا اعدام تاماشاسینا گئدیردیک،
سحر ائرکن اعدام اولونموش کیشی‌لرین باشینا اوستوفجا قار یاغیردی، بیر ده کیپریک‌لرینه؛
چادرالی قادین‌لار آغلاشیردیلار
میدانین ساعاتی دونیانین واختینی
‏آنلادیردی؛
آغلاییردیم، چونکی بو کرتنکه‌له‌نین یاشیل گؤزلرینده همیشه یاش دالغالانیر دئییردیلر؛
_آمما نئجه گؤزلر، هه! سانکی بیر جوت خورما...
‎#رضابراهنی
‎#رضا_براهنی
‎#رازهای_سرزمین_من
‎#طلا_در_مس
‎#آواز_کشتگان
‎#غمهای_بزرگ

رضا براهنی‌نین فراقیندا منیم اوچون کدرلنمه‌مک مومکون دئییل.
2.1K viewsedited  07:09
باز کردن / نظر دهید
2022-02-13 07:55:38
Eyvaz TAHAnın live çıxışı

Saçmaqlıq (cəfəngiyat) nədir? Təkcə siyasi həyatımız deyil, incəsənət sahəsi belə saçmalıqlarla doludur.

Bazar günü Təbriz vaxtilə
Saat 22:30

جفنگ چیست؟
Bullshit

سخنرانی ایواز طاها از اینستاگرام
یکشنبه، ۲۴ بهمن
ساعت ۲۲:۳۰
instagram.com/eyvaztaha
1.4K views04:55
باز کردن / نظر دهید
2022-02-09 05:35:02 روایت رنج زبان مادری
#منوفارسی
ایواز طاها

شهروندان بسیاری روایت رنج خود از تحمیل زبان فارسی را بازگفته‌اند. هشتگ #منوفارسی به معنای واقعی توفانی مجازی برپا کرد، واکنش‌های بسیاری برانگیخت و مرکزگزایان را به واکنش‌های عصبی واداشت. لیکن برغم عناد برخی چهره‌های تبارگرا، این هشتگ خواهان محو زبان فارسی نیست، نوعی مطالبه‌ی عدالت زبانی است.

۱. در این قضیه تکلیف ایرانشهری‌ها مشخص است. آنها به پیروی از نظریه‌پردازان شوونیست‌شان می‌خواهند پروژه‌ی ناتمام یکسان‌سازی قومی را به سرانجام برسانند. می‌خواهند "چه به نام و چه به ننگ" یک کلیت تبعیض‌آلود را یکدست‌تر از پیش حفظ کنند. لیکن باید بدانند که حفظ هژمونی زبان، فرهنگ و تاریخ یک قوم با روش "چه به نام و چه به ننگ" به منزله‌ی گشودن دروازه‌ی جهنم است. فهم این نکته دشوار نیست. خشونت الهیاتی نهفته در دفاع ننگین از تمرکزگرایی می‌تواند چنان انرژی مهیبی آزاد کند که به نسل‌کشی بیانجامد. فقط آن چیزی که تبارگرایان از آن غافلند خشونت متقابل است. وقتی با خشونتِ افسارگسیخته بخواهند دیگری را سرکوب کنند، واکنش آن‌دیگری ممکن است همان‌قدر خشن و خونین باشد.

۲. اصلاح‌طلبان سکوت پیشه کردند. آنان در سال نود و شش چوب سبکسری بعضی اعضا خود را خوردند؛ اعضایی که دوشادوش نهاد قدرت نه تنها بر رنج فرودستان چشم بستند، بلکه به سرکوبشان فرا خواندند. نتیجه روشن بود: اصلاح‌طلبان از اوج محبوبیت انتخابات خردادِ همان‌ سال به حضیض نفرت عمومیِ دیماه افتادند. این سکوت اینبار دلیل دیگری دارد. با افول نقش تشیع در بازتولید همبستگی اجتماعی، آنان رستگاری را در آویختن به ریسمانِ تبارگرایی با محوریت زبان فارسی می‌پندارند. از این رو مایه‌ی تعجب نیست که کسانی چون سید مصطفا تاجزاده به روایت غیرفارسی‌زبانان دهن‌کجی کنند، و عمادالدین باقی و پادوهای تبارگرایی چون محمد قوچانی و حمیدرضا جلایی‌پور توطئه‌اندیشیِ مندرسی به راه‌اندازند. با اینهمه، دهن‌کجی اصلاح‌طلبان نسبت به حقوق اولیه‌ی شهروندان کشور قابل درک است. آنها به فکر منافع سیاسی و اقتصادی خویش‌اند.

۳. در این میان سکوت برخی فعالان فرهنگی و سیاسیِ دموکراسی‌خواه مایه‌ی تعجب است. شکی نیست که به دلیل انکارها و انسداد مجاری قدرت، مازاد مطالبات ملی در ایران به حوزه‌ی خشونت سرریز خواهد کرد. این فعالان می‌توانند نقشی در جلوگیری از خشونت ایفا کنند. لیکن اینها در تلاش برای برقراری یک نظم دموکراتیک خطوط ممنوعه‌ای را رعایت می‌کنند؛ خطوطی که توقف در آن دموکراسی‌خواهی را به یک تحول‌خواهیِ تزیینی فرو می‌کاهد. اینها بیش از آنکه به گردش قدرت و ثروت و گفتمان دلبستگی داشته باشند، در پی حفظ زیربناهای هیرارشیکِ نظمِ یکصد ساله‌اند. غافل از آنکه ماهیت تبعیض‌آمیز این گفتمان از پرده برون افتاده، و دیگر قادر به بازتولید ظاهرِ طبیعی‌سازی شده‌اش نیست. دیگر با گفتمان صدساله‌ی فارسی‌محور، نه می‌توان همبستگی اجتماعی را تأمین کرد و نه شور سیاسی لازم را برانگیخت؛ شور سیاسی در نیمی از مردمان ایران که از این گفتمان آسیب دیده‌اند. بالاتر از این، پای مسئولیت اخلاقی در میان است. بر اساس هزاران سند موجود، در جریان ملت‌سازی رضاخانی زبان‌هایی مثل ترکی، کردی و عربی به گونه‌ی نژادپرستانه و خشونت‌آمیز سرکوب شدند. مسئولیت اخلاقی این افراد همنوایی با رنج عظیم سرکوب شدگان است و نه انکار قومی بنام فارس به هدف انکار حقوق اولیه‌ی انسان‌های دیگر.

۴. اما چپ چرا ساکت است؟ چپ حتا به اندازه‌ی استالین نیز به تبعیض زبانی که در کانون مسئله‌ی ملی قرار دارد، اعتنایی ندارد. بخش بزرگی از چپ به گمان اینکه نباید دامنش را به ناسیونالیسم بیالاید، در دام ناسیونالیسم تبارگرا افتاده است. لذا حاضر یراق‌ است تا بی‌مسئولیتیِ آشکار و مرکزگراییِ پنهان خود را توجیه کند؛ آن‌هم با انگ‌زدن به هر اعتراضِ خودانگیخته در زمینه‌ی تبعیض ائتینکی. افرادی چون بهروز خلیق، شیدان وثیق، محمدرضا شالگونی، مراد فرهادپور، امید مهرگان و صالح نجفی چرا در این مورد سکوت کرده‌اند؟ آنان در فاصله‌ای امن از واقعیتِ اجتماعی غرق در رادیکالیسم نظری‌اند، و وقتی با این مشکل انضمامی مواجه می‌شوند در جلد جان زیبای هگلی فرو می‌روند.

۵. محمدرضا نیکفر می‌گوید که با افول نقش تشیع در تأمین همبستگی اجتماعی، شکاف اصلی کشور میان ترک‌وفارس خواهد بود. اما نمی‌گوید که عامل دیگرِ تعریض این گسل، آگاهی از جایگاه تبعیض‌آمیز زبان فارسی است؛ جایگاهی که به قیمت نابودی زبان‌های دیگر برساخت شده است. زبان فارسی، به عنوان ستون مهره‌ی گفتمان هژمونیکِ یکصدساله، در عین حال نماد دایره‌های متداخل تبعیض است؛ تبعیض مرکز و حاشیه، تبعیض قومی و تبعیض دینی. وقت آن است که حاملان این زبان آن را در جایگاه عادلانه بنشانند تا زبان‌های دیگر امکان تنفس یابند. وگرنه نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاک‌نشان.

@eyvaztaha
3.4K viewsedited  02:35
باز کردن / نظر دهید
2022-02-01 22:24:35 Heç bir dəfə də olsun, dönmədi, qaçır.

Sənə dönüb təşəkkürmü edəcək – zənn etdin, – deyə üçüncüsü sordu...

Məlum! Hürriyyət! Azad olmuş!

Demək, Svaboda!

Artıq görünməyir, qardaşlar...

Haydı, nə duruyorsunuz!!! – deyə müstəhfizlər (mühafizəçilər) bağırdı və hamısı sükut edərək işə başladılar.

"İqbal" N 546, 3 yanvar, 1914

@eyvaztaha
986 viewsedited  19:24
باز کردن / نظر دهید