2021-12-06 14:50:02
بابامو موتور روی خط عابرپیاده زد؛ اونم وقتی چراغ عابر سبز بود. موتورسوار گواهینامه هم نداشت. (بابا بعد از یک هفته بستری، فوت کرد.)
حالا طرف چطوری اومد رضایت بگیره؟
فردای تصادف تو اولین برخورد بیمقدمه گفت: داداش سلام. انشالا حال بابا خوب میشه. فقط زودتر رضایت بده برم، کار دارم.
بذارید چشمههایی از کارهای بعدیش رو هم بگم:
یه روز شیفت خواهرم برای بابا بود تو بیمارستان. اومده بود با یه کاغذ رضایت دستش و میخواست به زور از بابام تو حال بیهوشی اثر انگشت بگیره. خواهرم باهاش درگیر شده بود و پرستارها اومدن انداختنش بیرون.
یه بار نامزدش زنگ زد و کمی معقولتر از خودش باهام حرف زد. اون روزها کارها رو تقسیم کرده بودیم و برخورد با اینا شده بود وظیفه من. خلاصه نامزدش داشت حرف میزد که یهو خودش گوشی رو گرفت و گفت تو که بالاخره رضایت میدی داداش. فقط بیخود داری طولش میدی.
وقتی ضامن گذاشت و از بازداشت دراومد، هنوز بابا زنده بود. اومده بود از پرستارها پرسوجو کرده و فهمیده بود امیدی نیست. ترسیده بود و کمی ملایمتر شد رفتارش. پس اومد گفت داداش، جان من تا دیر نشده رضایت بده. پرسیدم چی دیر نشده؟ گفت تا برای بابات اتفاقی نیفتاده و پام بیشتر گیر بشه.
یه روز پدر و دامادش اومدن در خونه. عکس رهبر رو هم زده بودن رو طلق موتور. داماده گفت ما بسیجی هستیم و خیلی برای کشور زحمت کشیدیم، شما باید رضایت بدید. حسن درگیر شد باهاشون و منم گفتم برم از پایگاه بسیج بپرسم ببینم شما کی هستید. سوار موتور شدن و رفتن. اینم خانوادهشون.
محسن ظهوری
@Fahva
1.2K views11:50