Get Mystery Box with random crypto!

یه روز نگهبان بهشت ميره پيش خدا گلايه ميکنه که - آخه خدا اين | فندک

یه روز نگهبان بهشت ميره پيش خدا گلايه ميکنه که

- آخه خدا اين چه وضعيه؟
-ما يک مشت ايرانی داريم توی بهشت که فکر ميکنن اومدن خونه باباشون!
-به جای لباس و ردای سفيد، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی ميخوان!
-هيچ کدومشون از بالهاشون استفاده نميکنن، ميگن بدون 'بنز' و 'ب ام و' جايی نميرن
-اون بوق و کرنای من هم گم شده، وسایلمو برمیدارن
-يکی از همين ها دو ماه پيش قرض گرفت و رفت ديگه ازش خبری نشد
-آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم
-امروز تميز ميکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و هسته هندونه و پوست موزه است
-من حتی ديدم بعضيهاشون کاسبی هم ميکنن و حلقه های بالای سرشون رو به بقيه ميفروشن

خدا ميگه: ايرانيان هم مثل بقيه، آفریده های من هستند و بهشت به همه انسان ها تعلق داره. اينها هم که گفتی، خيلی بد نیست!
برو يک زنگی به نگهبان جهنم بزن تا بفهمی درد سر واقعی يعنی چی!!

نگهبان بهشت زنگ می‌زنه به جهنم؛ دو سه بار ميره روی پيغامگير تا بالاخره یه نفر با نفس نفس جواب ميده:
-جهنم، بفرماييد؟
-نگهبان بهشت ميگه: آقا سرت خيلی شلوغه انگار؟
-نگهبان جهنم آه ميکشه و ميگه: نگو که دلم خونه
-اين ايرانی‌ها اشک منو در آوردن
-شب و روز برام نگذاشتن! تا صورتم رو ميکنم اين طرف، اون طرف يه آتيشی به پا ميکنن
-تا دو ماه پيش که اينجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتيش بازی
-حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت ميگم نکن!
-آقا من برم
-اينا دارن آتيش جهنم رو خاموش ميکنن که جاش کولر گازی نصب کنن
اینم از وضع ایرانی‌ها تو اون دنیا
@fandaaaak