دلتنگی های نویسنده خاتون💔🎬🎥✍

2020-11-12 13:48:12 ۱ش،۳ش،۵ش با #رمان #عشق_پنهان از #فریده_محمدی #فریده_محمدی1 ، #قسمت6 خانم نسبتا چاقی با لبخند نگاهم میکرد. _سلام...بفرماید گفت: فرحناز عقیلی شمایی؟ _بله...چیزی شده؟ گفت: نه نه! خوشحالم که پیدات کردم ...اجازه هست بیام تو؟ گیج و سر گردون بودم و نمی‌فهمیدم… باز کردن / نظر دهید

2020-11-12 12:29:15 ۱ش،۳ش،۵ش با #رمان #عشق_پنهان از #فریده_محمدی #فریده_محمدی1 ، #قسمت5 .هیچ کس و کاری جز خالم که تو کما بود و داییم که خیلی سال بود رفته بود خارج و از هیچی خبر نداشت، نداشتم. همسر خالم و خانوادش هم با اون اتفاق حال خوبی نداشتن. تنها تو خونمون بودم.همش خاطراتم… باز کردن / نظر دهید

2020-11-10 22:27:29 دوست دارم که یک شبه شصت سال را سپری کنم،
بــعد بیایـم و با عَصـایی در دســت،
کنارِ خیابانی شلوغ منتظرت شوم،
تا تو بیایی و مرا نشناسی،
ولی دستم را بگیری
و از ازدحام خیابان عبـورم دهی...!

#یغما_گلرویی باز کردن / نظر دهید

2020-11-10 12:39:49 ۱ش،۳ش،۵ش با #رمان #عشق_پنهان از #فریده_محمدی #فریده_محمدی1 ، #قسمت4 تا این که به مامان گفتم اونم درکم نمی‌کرد و می‌گفت حالم خوب نیست و باید برم دکتر ولی برعکس حال من خیلی خوب بود تا این که بعد از چند وقتش به بابا هم گفت و هر دو اسرار میکردن منو ببرن… باز کردن / نظر دهید

2020-11-08 22:06:55 دوستانی ک از من سوال دارن اینجا بپرسم
@faridehziya1 باز کردن / نظر دهید

2020-11-08 11:43:28 #هرچهارشنبه و #هریکشنبه با #رمان #عشق_پنهان از #فریده_محمدی #فریده_محمدی1 #قسمت3 اگه به بقیه هم میگفتم بهم غر میزدن که چرا اصلا دستم کردم. کم کم بابا اومد و ما هم با مامان بزرگ و خاله خداحافظی کردیم. تو کل مسیر نگران بودم و هی به انگشتر نگاه میکردم.… باز کردن / نظر دهید

2020-11-06 12:18:48 https://www.instagram.com/p/CGU8IaAJn-c/?igshid=1ndxnicb2lre8 باز کردن / نظر دهید

2020-11-06 12:18:29 https://www.instagram.com/p/CGPxFeHBGMP/?igshid=12it6ssvimgbc باز کردن / نظر دهید

2020-11-06 10:50:54 از این به بعد
در هفته
یک شنبه
و سه شنبه
و پنج شنبه
رمان رو میذارم باز کردن / نظر دهید

2020-11-05 17:38:02 نزدیکی
چون لب هایم به من
دوری
چون بوسه ای که هرگز نمی رسد...

#محمود_درویش باز کردن / نظر دهید