تو برفی خوابیده بر کوه من بارانی بازی گوش هر دو به امید دریا از کوه پایین آمدیم سرنوشت ما را در برکه پایین کوه به آغوش هم رسانید گردآبی به پا کردیم چرخیدیم و چرخیدیم فراموش کردیم دلیل پایین آمدن را خورشید لعنتی دانسته بخارمان کرد حال بی چرخش بی تحرک مردابی شدهایم تلخ است که گونه دیگری زندهایم اما تلختر آنکه همچنان زنده خواهیم بود و هر روز در ژرفای وجود تکرار خواهیم کرد «که دیگر نه تو ماندهای نه من و نه رویای دریا» فرید مسعودی @faridmasoudi 741 viewsedited 00:29