#استاد_محمدرضا_شجریان #تصنیف_در_خیال آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم ور تو بگویی اَم که نی، نی شکنم شکر برم آمده ام چو عقل و جان از همه دیده ها نهان تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند پیش گشاد تیر او وای اگر سپر برم در هوس خیال او همچو خیال گشته ام وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم #مولانا از بس تو را نادیده خواندم بغض سختی در گلوست چشمان کمسویم نگارا ماه را در جست و جوست با یادت ای دیرآشنا کی می توان خفتن گرفت جوشان سرشکی کهنه دارم چشمهایم چون سبوست اشکی ست در چشمان بی تابم، تو را خواهد چکید از بس که شبها با خیالاتت مدامم گفتگوست ای آشنا ای آشنا سیمرغ پروازت منم بر بال آتش بردنت تا آسمانها آرزوست پیش آ که از خاکستری آتش زنم بر بال خویش تا کهکشانها اوج گیرم، با تو پروازم نکوست ای نام زیبایت روان در شوره زارم چون سراب امشب کویر از چشم مستت خانمانش زیروروست #غلامرضا_کفائی #کویر #دکلمه_فریماه_شکری @farimah_seda 49 viewsFarimah Sh, 05:09
