Get Mystery Box with random crypto!

«آقا اجازه؟!...» صدا می‌ریزد از هر گوشه چشمت طنینِ آسمان در گ | «فٰاروقِ تِیٖموریٰٖانْ»

«آقا اجازه؟!...»

صدا می‌ریزد از هر گوشه چشمت
طنینِ آسمان در گوشه چشمت

رسولِ آفتابی شعرِ بی تا
بزرگِ بی حسابی در دلِ ما

هنوز از شعرِ بابا نان و دارا
پُر از نور است قلب پاکِ سارا

امین و اکرم و درسِ صداقت
مدادی کوچک و مشقِ محبت

هنوز از یاد تو نرم است دل‌ها
طلاتم‌خانه‌ای گرم است دل‌ها

صدایت رنگِ گچ دارد معلم
به لوح تیره‌ی قلبی که دائم

برای از تو گفتن قصه دارد
بنابراین بگو شعرم ببارد

ببارد واژه‌های بی‌نظیری
الهی درد و دلتنگی نگیری

الهی غصه هایت گم شود تا
دلت آسوده باشدمثلِ دارا

الهی بی غم و دلشاد باشی
همیشه در دل و در یاد باشی

الهی تا نفس در سینه داری
نبینی غصه‌ای، اشکی نباری

به یاد خنده‌های بی اجازه
کمی هم درد دل، آقا اجازه؟!

دو بیتی از خودم اینجا بگویم
اجازه می‌دهی آقا بگویم؟

دلم می‌خاست شاعر باشم آقا
دلم می‌سوخت عابر باشم آقا

بمانم با غزل معنا کنم نور
وَ یا با مثنوی بر پا کنم شور

معلم، دفتر غمگینِ کاهی
پُر از شعر است حالا دلْ‌بخاهی!

به یاد تو قلم در دست دارم
به شوق خاطراتت می‌نگارم

تمام شعر من تقدیمِ نامت
منم پیوسته شاگردِ کلامت
#فاروق_تیموریان
«اردیبهشت۱۳۸۷سروده شد»

لینک کانال سروده‌های شاعرشب؛
http://t.me/farooghteymorian