آنقَدَر بی تو در این شهر خرابم که نگو آنقَدَر دوری تو داده عذابم که نگو مثل یک پیچک غمگین شده از رفتن تو تا بیایی همه جا در تب و تابم که نگو فکر کردی بروی مثل تو آرام شوم به خدا کورهی سوزان و مذابم که نگو ناگهان دست به دامان خرافات شدم آنقَدَر دلخوش آن وقت جوابم که نگو با تو انگار شب و روزِ خدا مال من است بی تو آنقدر تهی مثل حبابم که نگو دوست دارم همهی فاصلهها کم بشود توی آغوش تو آنقدر بخوابم که نگو (رضا جمشیدی) @farsi_fa 2.7K views09:06