از پرسه هایم در خیابان ها تا گم شدن در ذهن میدان ها هر شب جنونی را بغل کردن هم بغض بودن با زمستان ها با هرکس و ناکس در افتادن کفری شدن ازدست نادان ها تنهایی خود را غزل گفتن بی چتر رفتن زیر باران ها خواب قشنگ مرگ را دیدن بیدار بودن توی زندان ها بن بست های نحس و تکراری این لعنتی، این خط بطلان ها باید دوباره شعر بنویسم از روزگارِ تلخِ انسان ها (امیر اخوان) @farsi_fa 2.3K views07:59