داستان کوتاه «گریستن آهنین» نوشتۀ سورن کریمی، کاری از مجلهی اینترنتی #دیستوپین
جسد را که توی کیسه جنازه میتپاندند، ربات نالید؛ غژغژ کرد. پسرکی توی دل و رودۀ چرکگرفتۀ ربات دست میبرد و سعی در پیداکردن ایراد آن داشت. پسرک نابلدی بود. از ممنوعیت تولید ربات بهعلت «مشخصنبودن جنسیت» بیش از یک دهه میگذشت؛ متخصص و تعمیرکار کم پیدا میشد. همان سال اول رباتها از کارگاهها اخراج شدند و مجوز سرپناهها لغو شد. حالا همه توی محلههای بدنام شهر آواره بودند و معروف به دزدِ بنزین.
نور سرخ تاریکی کوچه پردستانداز را تا جلوی ربات شکافت. در بنزین نشتشده منعکس شد و توی لنزهای بیروح جانور آهنین رسوخ کرد. با آبیشدنِ نور…