2022-02-27 20:56:18
کارم مرمت آثار باستانی است
کتیبه دلت را مرمت میکنم
و الفبای ناخوانای روانت را
که به حروفی ناشناخته نوشتهاند
باز میخوانم
کارم کشیدن جاده است
ساختن راه
از روزمرّگیهایت به #ملکوت راه میکشم
خیاطم
برایت پیراهن میدوزم
پیراهنی که اگر آن را بپوشی
#عاشق میشوی
تنت در باد میوزد
و جانت در جنّت میدود
رفوگرم
تار و پود #عشق را رفو میکنم
پارگیهای لباس بخت را کوک میزنم
وصله میکنم #دل را به آسمان
و پینه میکنم سرِ زانوی خستگیها را
پرستارم
روی جراحت جانت مرهم میگذارم
مرهمی از کلمات درست میکنم
ضمادی از خرسندی و خوش وقتی
و اگر بخواهی بریدگیهای روحت را بخیه میزنم
سوزنی دارم بیدرد و نخی نازک
که جذب میشود در سلولهای ظریفِ تازه رُستهات
زخمت جوش میخورد
آشپزخانهای دارم از شور و شیرین زمانه
شوربای زندگی بار میگذارم روی اجاق دقایق
کمی چاشنی اندوه در آن میریزم
اما چنان اندازهها را بلدم که هرگز کامت تلخ نخواهد شد
حلوای #معرفت و شیرینی شعور هم دارم
و دمنوشی از آویشن که آن را دم میکنم روی هر نفست
روی هر دم و بازدمت
بوی آویشن تازه میگیری
بودنت عطری میشود که در کوهستانی ناپیدا میوزد
#عرفان_نظرآهاری
1.2K viewsedited 17:56