داشتیم از جلو توکا رد میشدیم و من شکل حسرت بودم که دیدم بابام | کافه مانگ
داشتیم از جلو توکا رد میشدیم و من شکل حسرت بودم که دیدم بابام جلو توکا پارک کرد توکای قشنگم تو توو تک تک روزای تلخ و سخت من دلخوشیم شدی بعد دکتر رفتنا، بعد مشکلات اداری و کار، بعد سرم زدن ...