Get Mystery Box with random crypto!

تو دلت یه رویای قدیمیه که سال‌ها سعی کردی خاکش کنی و از فکر کر | کافه مانگ

تو دلت یه رویای قدیمیه که سال‌ها سعی کردی خاکش کنی و از فکر کردن بهش فرار کنی، چون حق خودت ندونستیش، چون دستاتو مستحق ندونستی که اون رویا رو بغل کنن. اونقدر خطش زدی و دلت خط خطی شد که دیگه خودت گم شدی لای خط خوردگیا و مث یه غریبه تو تن خودت گیج و سرگردون شروع کردی دور خودت چرخیدن. هی دور خودت چرخیدی و هر دری رو زدی و به هرکسی رسیدی ازش پرسیدی من کی‌ام؟ اینجا کجاست؟ کجا باید برم؟ کی باید بشم؟
آخر رسیدی به یه دری که جای شیشه آیینه داشت و تو از تصویری که دیدی پرسیدی من کی‌ام؟ راه من کدومه؟
و آیینه برت گردوند به همون رویای قدیمیِ خاک خورده‌ی تهِ دلت.
و بیدارت کرد از خواب سیاه مرگ و افسردگی.
بعد تو مث یه آدم سی‌ ساله‌ای که از سه سالگی رو ویلچر نشسته، بلند شدی که تازه راه رفتن یاد بگیری و الفبای زندگی رو مشق کنی و رویاتو بشناسی.
و خب معلومه که موقع راه رفتن زمین میخوری، موقع حرف زدن لکنت میگیری، وقتی یه چیزیو بلند میکنی از دستت میفته، وقتی میخونی صدات میگیره، وقتی ساز میزنی دستت درد میگیره.
معلومه که اول راهی و نمیشه که بهترین باشی.
معلومه که کسی برات دست نمیزنه و بهت نمیگه تو بهترینی.
چون برای بهترین بودن نمیشه عجله کرد. چون تو همون قدمای اول نمیشه از خط پایان رد شد و مدال گرفت.
انقدر باید زمین بخوری و زخم و زیلی بشی تا یه روز بتونی جایی واستی که آدما برات دست بزنن و با دیدنت قلبشون تندتند بتپه.
عجله نکن. نگاهت جز به پاهات که باید تا آخر این مسیر ببرنت نباشه.
سخته سر تصمیمت بمونی اما قشنگه دلتو زیر پا نذاری و زندگیو به همون چیزی که برات معنی زندگیه، بگذرونی.
به سن و سالت نگاه نکن. تو همون نوجوون پر شر و شوری هستی که هروقت سر بلند کرد از رویاهاش بگه، با همه دست به یکی کردی و زدی پس سرش که بشین سر جات و غلط اضافه نکن.
تو همونی که ده دوازده سال پیش دستاتو گذاشتی رو گلوی خودت و نذاشتی بخونه.
به رویاهات فکر کن. هرشب به اندازه‌ی ده شب به رویاهات فکر کن. وقتی ده سال یا حتی بیشتر خودت رویای خودتو سرکوب کردی و کاری کردی با خودت که حالا جایی هستی که باید ده سال پیش میبودی.
بدهکاری به خودت رفیق!
خیلی بدهکاری به خودت. رویا و عشق و زندگی بدهکاری به خودت و باید سر صبر و حوصله چند سال وقت بذاری و حساب کتابتو با خودت صاف و صوف کنی.
معلوم نیست چند صباح دیگه در خونه‌تو بزنن بگن فرصت زندگی تمومه، با هرچی دوست داشتی و نداشتی خداحافظی کن!
تا در خونه‌تو نزدن و نبردنت، زندگیو بغل کن و رویاهاتو ببوس. بی‌امان و بی‌وقفه.
#مانگ_میرزایی
@maangmirzaei