پشت آن دریبل زدن ها و دلبری کردن ها میشد یک قصه را حس کرد و بابتش گیج شد.
اینکه هیچوقت لَه لَه نزدی برای قد کشیدن و بالاتر رفتن.
انگار دریبل نمیزدی که دیده بشی و این رو بارها و بارها و بارها ثابت کردی که برای دل خودت و مردمی که با دیدنت چشمانشان برق میزد،میدرخشیدی.
بالاتر رفتنت با آن استعدادی که صاحبش بودی آسان تر از درگیر شدن با روزمرگی های مردمت بود.
و در نهایت مثل مایی شدی که یکسر داشتیم و هزار سودا.
@Football_Noostalgia