ما شنیدیم و به یاری نشتابیدیم! به خیالی که قضا به گمانی که قدر | | فروغ_ شاملو |
ما شنیدیم و به یاری نشتابیدیم! به خیالی که قضا به گمانی که قدر بر سر آن خسته ، گذاری بکند! دستی از غیب برون آید و کاری بکند هیچ یک حتی از جای نجنبیدیم! آستین ها را بالا نزدیم دست آن غرقه در امواج بلا را نگرفتیم تا آز آن مهلکه –شاید- برهانیمش به کناری برسانیمش..