بررسی کوتاهی بر فیلم هالیوودی 'نوح' ابتدای فیلم لمک (پدر نو | فراماسونري گرافي (كانال جديد)
بررسی کوتاهی بر فیلم هالیوودی "نوح"
ابتدای فیلم لمک (پدر نوح) پوست ماری (شیطانی که در اندیشه توراتی باعث تبعید آدم به زمین شد) را دور دست خویش میپیچد و در حالی که انگشتش را به انگشت نوح نزدیک میکند تا نور نبوت را به او انتقال دهد، توبال کِین مخل انتقال نبوت میشود و لمک را میکشد. این سکانس باعث میشود هرآنچه در باقی داستان میآید متعلق به نوحی باشد که خیال نبوت را دارد و حقیقاً نبی نیست. این نوع نگاه نشات گرفته از اندیشه امپریسیستی سازندگان است که هر آنچه در محدوده حواس پنجگانه نگنجد را باطل میانگارند و با تصویر این پلان، سعی در تخریب مقام نبوت حضرت نوح (علی نبینا و آله و علیه اسلام) دارد.
یکی از خصیصه های نبی، معجزه میباشد که در سرتاسر فیلم معجزه ای از نوح دیده نمیشود و این در حالیست که متوشالح، پدر بزرگ نوح دارای معجزه است و مشکل نازایی ایلا را حل میکند. نوح صرفاً در عالم رویا، مشاهداتی دارد که برای فهم آنها نیز باید از متوشالح کمک بگیرد.
آنچه موجب جذابیت اثر شده است روایت تضادها و کنشهای گوناگون میان کاراکترهای Noahدر نسبت با خداست. از مهمترین این تضادها میتوان به کنش میان نوح و خدا که باعث عدم جلوگیری از ادامه نسل انسان و کنش متوشالح در نسبت با خدا که با سرکشی تمام، پس از شفای ایلا، کمک شایانی به ادامه نسل انسان میکند و با آغوش باز در طوفان نوح غرق میشود؛ اشاره کرد.
در قرآن اشارهای به متوشالح نشده است اما اگر تعبیر توراتی را بپذیریم و او را پیامبر الهی بدانیم؛ سرکشی او در برابر پروردگار به تصویر کشیده شده و عصمت وی زیر سوال رفته. از سوی دیگر در مورد اعجاز انبیا، اجازه الهی شرط اولیه میباشد که با توجه به قواعد داستانی فیلم در شفای ایلا، متوشالح به طور تمام، قدرت اعجاز را در دست دارد و میتواند در خلاف جهت خواسته الهی از آن استفاده کند. حالت دیگری که میتوان از این بخشی داستان فیلم برداشت کرد این است که noah در برداشت درست از فرمان خدا دچار اشکال است و نمیتواند به درستی اساس فرمان خدا را درک کند.
تفاوت قابل توجه سینمایی Noah با آیات قرآن در آن است که حضرت نوح (علی نبینا و آله و علیه السلام) سالها مردم قومش را به راه راست که همانا پرستش خدای واحد است دعوت میکند1 تا جایی که عذاب الهی فرا میرسد. مرحوم طبرسی (ره) میگوید: "نهصد و پنجاه سال شب و روز مردم را به خدا دعوت میکرد ولی سخنان وی در آن مردم اثر نداشت". در مقابل آنچه سازندگان Noah به تصویر کشیدهاند راسل کرویِ خشمگینی است که تمام قد در برابر پناه آوردن مردم میایستد و فرشتگان سنگی نیز برای این ایستادگی دست به قتل تعداد کثیری از آنها میزنند. وقتی طوفان همه جا را فرا میگیرد و کشتی در تلاطم آبها این سو و آن سو می رود؛ صدای فغان مردمی شنیده میشود که قصد ورود به کشتی را داشتهاند و اکنون در برابر شلاق های پیاپی امواج طوفان جان میدهند و همه ساکنین کشتی به جز نوح از این واقعه اندوهناک هستند. آنچه می بینیم تصویری از مردمیست که آرزوی همراهی با نوح را داشتهاند در صورتی که در واقعیت با تکبر و غرور در برابر ذات اقدس الهی، دست به استهزای نوح میزدند و مفر زنده ماندنشان از عذاب الهی را پناه بردن به نقاط بلند زمین میدانستند.
با نگاهی گذرا به آثار سینمایی هالیوود در دهه اخیر، جریانی را میتوان مشاهده کرد که به طور جدی، تبرئه شیطان و اعوان و انصارش را در دستور کار قرار داده است. آثاری که نام بعضی از آنها همیشه در ذهنها باقی مانده همچون کنستانتین (2005)، لژیون (2009)، سریال سوپرنچرال (2005 تا کنون)، سریال فرشتگان در آمریکا (2003) و همین اواخر سریال دامینیون (2014) بر اساس سینمایی لژیون که در حال پخش از شبکه Syfyآمریکا است. آثار نامبرده شده در کنار دیگر فیلم ها و سریالهای هالیوود از هبوط شیطان آغاز میکند و سرپیچی شیطان از فرمان الهی را ناشی از علاقه بی حدش به پروردگار تلقی میکند. این تلقیِ نابخردانه پایه و اساسی بیبنیاد، برای تبرئه شیطان و اعوانش قرار میگیرد و به دنبال جذب حس ترحم و همدردی مخاطبان میگردد.
"سرپیچی شیطان از فرمان الهی ناشی از علاقه بی حدش به پروردگار" این جمله را به خاطر بسپارید، در ادامه بیشتر راجع به آن صحبت خواهیم کرد